شـب یلدای غم مارا سحری هست:)

سلام سلام:)

 

من اومدمممممم😅

طبق معمولم خودشیفته طور وارد شدم😳

گفتم به رسم امشب باهم حافظ بخونیم ،شعری رو گذاشتم که با دیوان حافظ خودم که یادگاری وهدیه دوستمه تفأل زدم بهش:)

اگه دوست دارید میتونید بانیت بخونیدش:)

من که پیشنهاد میکنم با نیت بخونید 

چشماتونو ببندید همون چیزی که الان براتون مهمتره وقلب یا ذهنتونو درگیر کرده نیت کنید بعد بخونیدش باشه؟:)

  • محیا ..

آشفته ترین رودم درجاری انسان ها

 

این منم در آینه، یا تویی برابرم؟

ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!

در من این غریبه کیست؟ باورم نمی شود

خوب می شناسمت، در خودم که بنگرم

این تویی، خود تویی، در پسِ نقابِ من

ای مسیح مهربان، زیر نامِ قیصرم!

ای فزونتر از زمان، دورِ پادشاهی ام!

ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!

نقطه نقطه، خط به خط، صفحه صفحه، برگ برگ

خط رد پای توست، سطرسطر دفترم

قوم و خویش من همه از قبیله ی غم اند

عشق خواهر من است، درد هم برادرم

سالها دویده ام از پی خودم، ولی

تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم

در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف

گم شده چو کودکی در هوای مادرم

از هزار آینه تو به تو گذشته ام

می روم که خویش را با خودم بیاورم

با خودم چه کرده ام؟ من چگونه گم شدم؟

باز می رسم به خود، از خودم که بگذرم؟

  • محیا ..

خنده مجازی

مثل درخت باش

که در تهاجم پاییز و زمستان

هرچقدر برگهایش را از دست بدهد

باز روح زندگی را 

برای بهار نگه می‌دارد...

 

 

  • محیا ..

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan