به غیر از تو برا من تکیه گاهی نیست...

 

 

 

تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه

همین گریه به لبخند تو می‌ارزه

حسین جانم

  • محیا ..

من آه شدم ابر شدم باریدم تو ولی باخبر از حال بدم، خندیدی:)

 

برای آدم های رفته زندگیتان،عزاداری نکنید!

آن ها نه با پروفایل مشکی شما،نه باحال وهوای بد شعرهایتان بر نمیگردند!

همه چیز بر میگردد به شعور آدمی!

مگر میشود،با حرف هایش حالت راخوب کند وبعد حرفهای بدتری بزند؟

مگر میشود که رفت،ببیند ! بشنود! بخواند که دارید دیوانه میشوید وبه روی مبارک خویش نیاورد؟

مگر میشود...؟

اصلاً فکر بکنید ،نه قول وقراری بوده است،نه دل ودلداری!

  • محیا ..

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan