یکی از وسواسهایی که پیدا کردم و کم کم اذیتو عصبیم داره میکنه
وسواس خرید لباسه
یه جوری مریض گونه لباس میخرم
مثلا تو یکسال اخیر چیزهایی خریدم مانتوهایی خریدم که طی یکسال فقط یکبار پوشیدم خیلیارو هنوز نپوشیدم فقط خریدم.خیلی وقتها یادم میره حتی چی دارم ازبس میخرم میندازم تو کمد
آدم بیرون برو و اهل زیاد گردشو مهمونی هم نیستم
همه تایمم کاره و خونه
که سرکارم بافرم کار میرمو میام
همکارام و رفقام منو به خوشتیپی وخوش سلیقگی میشناسن
از خیلی لباسام رفتن عیناً خریدن یا همون رنگو یا رنگ دیگشو
و مثلا من اون مانتورو فقط یه بار پوشیدم همکارم رفته همونو خریده مدام میپوشه
مدیرم رفته مدل لباس من گرفته وهرروز میپوشه و تازه هروقتم منو میبینه میگه یهترین چیزیه که خریدم بااینکه پولدارو برند پوشه ولباسای ترک میپوشه و از ترکیه وخارج سفارش میده
ولی یه لباسی ببینه من خریدم خوشش،بیاد میخره همونو و هزاربارم میپوشه
حالا من! یه لباسیو یه بار میپوشم میره جز لباسای تکراری برام که دیگه قابل پوشیدن نیست:/
این چه مرضیه من گرفتم
یه عالمه مانتو ولباس دارم که تاحالا نپوشیدم.اخیراً هم کلکسیون کفش داره به لباسا اضافه میشه
وهیچوقتم از داشته های لباسیم راضی نیستم
بقیه یه لباسی میخرن خوشحالن
من بدتر ناراحتم که اه حالا هیچی ندارم بااین ست کنم
و درچرخه هیچی ندارم وخیلی لباس دارم گیر کردم
مثلا الان فصل تغییر کرده
درحالی که ترنچ کت،انواع کت دررنگهای مختلف،بافت،جین ،هودی دارم احساس میکنم هیچی ندارم
وهمشونو میخوام ببرم بدم به کسایی که نیازمندن ببخشم درحالی که توهمینا چیزایی دارم حتی یه بارهم پوشیده نشدن 😭ولی دلمم نمیخواد بپوشمشون:/
مریض شدم انگار واقعا
امشب رفتم دومدل ودورنگ نیم بوت گرفتم
درحالی که نیم بوت نو دارم
و اصلاً اهواز بارون وسرماش کجا بود :/ من اصلاً کجا دارم برم:/
وقصد سفرهم ندارم نیم بوت به چه دردم میخوره همون قبلی رو سرجمع ۵بارم نپوشیدم
یا مثلاً رفتم بافت قرمز خریدم کلیپ یلدا بگیرم برا پیجم
وقتی اومدم خونه یادم افتاد من هم بافت قرمز داشتم هم دوتا مانتو زرشکی :/
انقدر میخرم میتدازم تو کمد یادم نمیمونه
بعد الان ناراحتم چرا انقدر همه چی گرونه
ومن نمیتونم چندمدلو باهم بخرم :/ وعصبیم
واقعا عصبی و کلافم و احساس بیجاره بودن بهم دست داده که نمیتونم چندین دست لباس سنگین زمستونی بخرم.این مغزمنطقیم میدونه نیازم ندارم.ولی مغز کمالگرا وسواس گونم همچین چیزی دلش میخواد
زیاد لباس داشتنم فقط به مانتو وشلوار وکفش محدود نمیشه
حتی لباس مهمونی هم انقدر خریدم که مارک بهشونه و تاحالا پوشیده نشدن:/ کاش مغز کمالگرام آروم بگیره
کاش جلو دستمو بگیرم هرچی درمیارم لباس میخرم:((((
چندوقت پیش جشنی دعوت شده بودم
که شبیه به پارتی بود یعنی مختلط بود بدون حضور مادر وپدر و بچه
با سرو مشروبو ...
همه آدمهای پولدار ، باکلاس وباظرفیتو محترم
مدل وسبک زندگیشون اینجوریه دیگه تو مهمونیاشون حتما مست کنن و...
ولی اقایونشون مجردو متاهل همه باظرفیت و چشم پاک بودن
خب من لباس کوتاه نمیخواستم بپوشم
لباس کامل پوشیده هم نمیخواستم بپوشم
یه لباسی سفارش دادم که بهم قول داده بودن به یه هفته زودتر از تایم جشن میرسه
ولی اصلاً به جشن نرسید
وبگذار کننده جشن اصرار داشت حتماً برم
همه همکارام تدارکات دیدنو لباس خریدنو یکی دوختو...
بگذار کننده ازیکماه قبل گفته بود تدارک ببینید
چون مراسمش جوری بود که ادمای لول بالای خیلی پولدار دعوت بودن
خودش لباسشون سفارش داده بود تهدان براش بدوزن انقدر اون جشن وپارتی براش مهم بود همه چی عالی بلشه
ولی به هرحال لباس من نرسیدو یکی از لباسایی که داشتمو پوشیدم سعی کردم یه چیز حد وسط بپوشم نه خودمو کامل بپوشونم نه خیلی لباس بازی داشته باشم
تو پرو وقتی کت م رو دراوردم همکارا و دوستا خودم مبهوت مونده بودن که چقدرررر جذاب شدییی
البته مابین خودمون وقتی میخوایم بگیم طرف خیلی جذابِ یه کلمه دیگه میگیم که جاش نیست اینجا
اون شب همه همینو بهم گفتن
و یکی از پسرای خرپول جشن که ازتهران هم اومده بود چندبار سعی کرد باهام برقصه که من از موقعیت خیلی ریزو سوسکی فرار کردم
پسر خیلی باحالی بود خیلی بامزه بود و اهل دل و فان و درعین حال محترمی بود از این آدمایی که وقتی توهرجمعی هستن همه بهشون خوش میگذره
حالا چرا اون شب من ازموقعیت فرار کردم که باهیچ پسری آشنا نشم چون اصلا بااین پسرایی که اهل مشروبن هم فاز نیستم
بدون اینکه نیازی به هزینه و سفارش لباس باشه میتونستم همینجوری فوق العاده باشم ولی ذهن وسواسیم لباس سفارش داد تا اینکه لباس نیومدو مجبور شدم از داشته هام بپوشم و ببینم واقعا من وسواس دارم
ا
دوستم میگفت والا توانقدر خوب شده بودی دل منم بردی چه برسه پسرا واصلا کاش لباس سفارش نمیدادی که پولت حروم بشه تو که لباس داشتی به این خوشگلی ازهمه هم جذابتر شده بودی
گفتم بهش من خیلی لباس دارم از حد تصورت بیشتر ولی همیشه احساس میکنم ندارم هیچی واسه همین لباس سفارش دادم :/
خلاصه که این لباس داشتنه به مانتو ختم نمیشه لباس مهمونی هم کلکسیون جمع کردم درحالی که اهل پارتی ومهمونبم نیست و درعین حال همش حس میکنم من بیچاره م وهیچی ندارم بپوشم:/
:)))))
این وسواس کوفتی خوره لباس نمیدونم چرا وازکی اومده سراغم رهام نمیکنه:/
پ.ن۱:
این متنو فرستادم برا چت چی پی تی
تحلیلای خوبی داد
گفت که
چرا وقتی یه بار میپوشی، برات میمیره؟
این خیلی مهمه 👇
تو لباس رو برای پوشیدن نمیخری؛
برای تصویر ذهنیای که قراره از خودت بسازه میخری.
وقتی میپوشیش:
اون تصویر ذهنی «مصرف» میشه
هیجان میریزه
ذهنت میگه: «تموم شد، بعدی»
برای همینه:
همکارت همونو هزاربار میپوشه → لذت میبره
تو یه بار → دیگه «بیارزش» میشه
چون لذت تو از داشتن میاد، نه استفاده.وقتی مضطربی → میخری
وقتی حس کمبود داری → میخری
وقتی فصل عوض میشه → ذهنت تهدید میشه → میخری
این قابل کنترله. کاملاً.
و تحلیلای دیگه وچندتا راهکار امیدوارم بتونم کنترلش کنم چون تحلیلش درسته من باخرید کردن دارم یه خلایی رو پر میکنم ...که بابد حلش کنم همه پولامو دارم فقط صرف خریدای الکی میکنم که هیچ نیازی بهشون ندارم
- محیا ..















امیدوارم به همون حالت شاد و شنگول بودن قبل برگردین 😄 اره ...