لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی ❤

 

 

هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا میگیرد. بعضی ها حادثه ای راپشت سر میگذرانند،بعضی ها مرضی کشنده را،بعضی ها درد فراق میکشند، بعضی ها درد از دست دادن مال، همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر میگذاریم،بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی های قلب.
بعضی هایمان حکمت این بلایا را درک میکنیم ونرم میشویم؛بعضی هایمان اما افسوس که سخت تر از پیش میشویم.


قاعده 31 از چهل قاعده شمس تبریزی


پ.ن1:

حس عکس نوشته  رو دوست داشتم دلم میخواست به اشتراکش بذارم 
نمیدونم من دقیقا چه کار خوبی کردم که انقدر آدم خوب تو زندگیم هست  تمام این روزا داشتن دوستایی که دیدم چقدر نگران وپیگیرمن که تمام تلاششونو میکنن برا خوب شدنم که صداهای باگریشونو شنیدم بعد به هوش اومدنم جون دوباره بهم میداد دعاهاشون ،پیگیریاشون...
فارغ از همه دردا وسختیای بیماری وغمش انگار دوتا بال دارم :))


پ.ن2: این روزا کارم شده دلداری دادن  به هرکی باهام حرف میزنه انقدر که اونور خط گریه میکنه که من دلداری میدم خووووبممم نگران نباش گریه نکن چرا آخه گریه میکنی من خوبم باور کن سختیاش گذشت و...

خواهر کوچیکه غش غش میخنده میگه انگار نه انگار محیاس که مریضه بقیه گریه میکنن محیا دلداری میده:)

اینکه حتی مامان دوست11 سالم باخبر  پیوند کردنم اشک میریخت وباگریه برام ویس فرستاده بود که وقتی عاطفه بهم گفت پیوند کردی سجده شکر به جا اوردم
وبه نیت سلامتیم رفته بودن مشهد وزیارت ونذر کرده بودن

اینکه یه عالمه رفیق دارم که انقدر بفکرمن که روحی مالی همه جوره هوامو دارن که حال بدم حالشونو بد میکنه حال خوبم خوشحالشون میکنه
جای بی نهایت شکر گزاری داره

ومن خوشبختم یادم باید بمونه خیلی خوشبختم:)
باید این روزارو ثبت کنم باید مدام بهشون فکر کنم نباید یادم بره ...

من هنوز گاهی میگم من آدم بدشانسیم واین خیلی بده خیلییی:/


پ.ن3:
اولش نمیدونستم چی باید بنویسم
که یهو متن بالارو خوندم و ذهنم شروع به فعالیت پرحرفی کرد:))

فکر میکنم منظور از سختیای قلب دردو رنج وغم قلبی باشه
چیزی که تو پست قبل بهش اشاره کردم
که انگار یوقتا یه دردای جسمی برا از بین بردن دردای روحین و اینو دارم بهتر درک میکنم چون قلبم سبکتره:)

پ.ن4:
سخن کوتاه کنم که فردا کله سحر باید پاشیده بشم برم بیمارستان دوباره بستری بشم
فقط یه هفته خونه بودم

 دروغه بگم خیلی ناراحت کننده نیست وتازه میخواستم بنویسم از ترخیصم 
ولی دوباره باید بستری بشم فردا ودوباره سوزن سوزنا ودردا وسختیا شروع میشه وروز از نو روزی از نو
ولی 

در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم                        لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی



مصرع اول یهویی اومد تو ذهنم مصرع بعدیشو سرچ کردم:))
یه ایتو چیزاییم تو مریضی وهوشیاری نه چندان خوب دارم خلاصه !معلومه خیلی خفنم یا بگم خیلی خفنم؟:)))

(وی در کل عمر طولانی خود یه بیت شعر را کامل نتوانسته بودحفظ بنماید:)  )

پ.ن5:
کامنتارو میبندم باعرض شرمندگی چون فردا باید برم بیمارستان فک نکنم تاچند روز بتونم جواب بدم

دوستتون دارم یخولده قد یه سوکس ملده
نه چیز شد ببخشید😅

ازاول سعی میکنم باکالاس باشم وخیلی شیک دوستتون دارم😅❤

آقا دیگه رفتم بای بای

خیلی التماس دعا❤

  • محیا ..

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan