سلام سلامممم
صدتا سلام هزارو سیصدتاسلام مخاطبای قچنگم چطورییید؟:)
بهتون بگم مخاطبای قچنگم
لوسه؟:)
قچنگیددیگه:)
دخترا به صف بشید همتونو یکی یکی ماچ کنم ببینمتون انرژی بگیرم😍
آقایون وبلاگم به صف بشن ازاین گلا🌹 با کمال احترام تقدیم میکنم:)
بعد از چند روزسکوت بسم الله:)) قراره پرحرفی کنم اگه آمادگیشو دارید تا بگم:))
بگم؟میگم:)
قصد حرف زدن نداشتم یعنی روحیه له بود شبیه گوجه فرنگی پخش دیوار شده ...
حالا رب گوجه فرنگی دلنده دلنده :D
عه ببخشید پیام بازرگانی ذهنم بود :))
میخواستم بگم رب گوجه خوبی شدم نه چیزه باز قاطی شد
اصلا ولش کنید:))
میخواستم یه هفته ای حتی وبلاگمو باز نکنم روحیم خوب که شد برگردم مختونو بخولم:)
ولی امروز مریم پیام داد:
کجایی دختر
نیستی نمیگی دلتنگت میشم
هق هق(اشک شوق)😢😘😍
اگه فکر کردید میخوام بگم دل کساییم هست برامن تنگ بشه وبه رُخ بکشم دقیقاً درست فکر کردید:P
ازاونجایی که حس حرف نداشتم وازاونجایی تر که فهمیدم وقتی خوب نیستم بچه ها صمیمی تر مثل بهار وگلی وقتی کامنت میذارم متوجه میشن...وممکنه بقیه هم متوجه بشن وحس خوندنمم نمیومد پستارونگا هم نمیکردم
تا دیگه مریم کامنت گذاشت یه سر رفتم وبلاگش
یه لبخند ژکوند ازاینا :)براپستش گذاشتم
لبخند ژکوند هماناشیطونی گل کردنو سربه سرِ مریم بانو جانم گذاشتن همانا:))
داشتم باز میرفتم توخلسه تنهاییم که چند تا از دوستان عزیزتر ازجانم❤ پیام دادن 😍
کلاً خلسه دود شد رفت هوا فعلاً خداروشکر:)
دیگه همت گماریدم به اکثر بچه ها سرزدم براشون کامنت گذاشتم :)
گفتم حالا یه پستم بذارم ...این پست اول یه روز نوشتِ کامل باکلی حرف بود..که درنهایت نتونستم بذارم بمونه وپاک کردم یه بخش زیادیشو...
جاش این متنی که خوندمو میذارم امیدوارم دوست داشته باشید:)
زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت. از او پرسید: پسر جان چه میخوانی؟
- قرآن
- از کجای قرآن؟
- انا فتحنا…
نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد.
سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد.
نادر گفت: چر ا نمی گیری؟
گفت: مادرم مرا میزند میگوید تو این پول را دزدیده ای.
نادر گفت: به او بگو نادر داده است.
پسر گفت: مادرم باور نمیکند.
میگوید: نادر مردی سخاوتمند است. او اگر به تو پول میداد یک سکه نمیداد. زیاد میداد.
حرف او بر دل نادر نشست. یک مشت پول زر در دامن او ریخت.
از قضا چنانچه مشهور تاریخ است در آن سفر بر حریف خویش محمد شاه گورکانی پیروز شد...:)
انشاالله شاهد فتح وپیروزی وموفقیت وحال خوب تو زندگی همتون باشم:)