دست خودش نیست

جمعه عطر نبودن دارد

بسان دختری با مو های بافته، که در پشت پنجره قدیمی خانه

چشم به راه مسافری نشسته است

که بلیط برگشتش را گم کرده

و یا فردی که فراموشی دارد و آدرس خانه را، جا گذاشته است

هفته ها می‌آیند و میگذرند

خاطراتت می مانند و هجوم می آورند

که تنهایی را بیشتر کنند

جمعه مثل خیال توست

عطرش در خانه می‌ماند و قصدش دوباره رفتن است...

پ.ن۱:

جمعه ها

بیشتر از هر روز دیگر نگرانت میشوم

میترسم دلت بگیرد

و کسی را نداشته باشی تا غصه هایت رابه جان بخرد

میترسم دلت بگیرد و غم هایت تازه شود

جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر نگرانت میشوم …

پ.ن۲: 

ازشلوغی دوروبرت پناه ببری به یه گوشه وتنها خلوت کنی با فکرشوآهنگوچایی تازه دم...

و غم نبودنها رو مزه مزه کنی....

پ.ن۳: چون دلم نمیاد یه پستم همش غمگین باشه باید بگم که الکی گفتم بسکویتم داشتم :)) 

بسکویتم میزدم تو چایی میخوردم:)))

البته خیلی غمگین بسکویت میخوردم😅😂

پ.ن۴:

۶تیر ساعت سه ظهر سال ۹۷بود! من وارد وبلاگ  یکی از دوستانشدم که گپ وگفتگو داشت وازاون روز مجازی وادماش برام جدی تر شدن! شدن مثل خانواده :)

اون موقع وبلاگ نداشتم...اکانتم نداشتم..‌.

یه اسم مستعار محیا بودو شیطنتاش...

که دیگه نتونست دل بکنه...ومحیا موند...

دوستای زیادی پیدا کردم تواین دوسال که بهم قوت دادن بنویسم وهمیشه بهم محبت داشتن ولی هیچوقت اولینا یاد آدم نمیرن ویجور خاصین حسو خاطراتشون براآدم قبول دارید؟؛)

امروز بدجور دلتنگ دوسال پیش اون جمعی که دیگه نیست شدم...

پ.ن۵: ممنون از دل نگرانیاومهربونیاتون که حالمو میپرسیدید و وقت میذاشتید وباهام حرف میزدید که بشم همون ادم قبل، من خیلی بهترم خداروشکر:)❤

پ.ن۶: روز دخترو با تأخیر به همه ی دخترای گُل بیان ،دوستای مهربون نازنینم تبریک میگم😘😍❤

ببخشید دیر شد روز دختر خیلی گرفته بودم وتوان نوشتن نبود...

​​​​​