این منم در آینه، یا تویی برابرم؟
ای ضمیر مشترک، ای خودِ فراترم!
در من این غریبه کیست؟ باورم نمی شود
خوب می شناسمت، در خودم که بنگرم
این تویی، خود تویی، در پسِ نقابِ من
ای مسیح مهربان، زیر نامِ قیصرم!
ای فزونتر از زمان، دورِ پادشاهی ام!
ای فراتر از زمین، مرزهای کشورم!
نقطه نقطه، خط به خط، صفحه صفحه، برگ برگ
خط رد پای توست، سطرسطر دفترم
قوم و خویش من همه از قبیله ی غم اند
عشق خواهر من است، درد هم برادرم
سالها دویده ام از پی خودم، ولی
تا به خود رسیده ام، دیده ام که دیگرم
در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف
گم شده چو کودکی در هوای مادرم
از هزار آینه تو به تو گذشته ام
می روم که خویش را با خودم بیاورم
با خودم چه کرده ام؟ من چگونه گم شدم؟
باز می رسم به خود، از خودم که بگذرم؟
دیگران اگر که خوب، یا خدا نکرده بد
خوب، من چه کرده ام؟ شاعرم که شاعرم!
راستی چه کرده ام؟ شاعری که کار نیست
کار چیز دیگری است، من به فکر دیگرم!
پ.ن۱:
من سایه ای از نیمه ی پنهانی خویشم
تصویر هزار آینه حیرانی خویشم
صد بار پشیمانی و صد مرتبه توبه
هر بار پشیمان ز پشیمانی خویشم
عالم همه هرچند که زندان من و توست
از این همه آزادم و زندانی خویشم
تا در خم آن گیسوی آشفته زدم دست
چون خاطر خود جمع پریشانی خویشم
فردایی اگر باشد باز از پی امروز
شرمنده چو حافظ ز مسلمانی خویشم*
حافظ مگر از عهده ی وصف تو برآید
با حسن تو حیران غزلخوانی خویشم
*گر مسلمانی از این است که حافظ دارد
آه اگر از پی امروز بود فردایی (حافظ)
پ.ن۲:
همه شعرا حس درونیه منن بخصوص این بیت که خیلی بهتر حالمو بیان میکنه
در به در به هر طرف، بی نشان و بی هدف
گم شده چو کودکی در هوای مادرم
امروز بعد مدتها آرومتر بودم...
نمیدونم این چندمین باره که ختم قرآنو به نیت ودنبال آرامش ونزدیک شدن به خدا شروع میکنم .. تا طوفان وآشوب درونم آروم بشه...
حس بچه بازیگوشی رو دارم که انقد محو دنیای اطرافش تو شلوغیا(برامن دردام) شده یهو به خودش میاد میبینه دستِ مادرش تو دستش نیست!
همونقدر وحشتناکو بی پناه همونقدر دنیای اطرافم ترسناکو پرازدرده
به خودش میاد وسط یه عالمه آدم بزرگِ غریبس...گم شده...
اول سراغ هر آدمی که شبیه مادرشه میره وآدم به آدم چهره های ناآشنا حسای غریب رو فقط تجربه میکنه...وبعد بی پناه وپرازترس باحس وحشتناک گمشدگی میزنه زیر گریه...
وهیچکس وهیچکس آغوش وپناه وآرامش مادر نمیشه براش...
مثل همون بچه دور شدم خیلی دوراز تنها پناهم...تنها پناهی که سرسجاده زار میزدم که دستمو ول نکنی من جز تو پناهی ندارم...همه پناهم تویی به حال خودم ولم نکنی...خودم دستشو ول کردم...گم شدم...حیرون وسرگردون دور خودم میچرخیدم...اشک میریختم ...ولی بعداز مدتها امروز آغوششو برام باز کرد...حواسش بهم هست هنوز:)
حواسش بهم هست که به دلم انداخت ختم قرآنو باز شروع کنم وآغوششو برا بی پناهیام باز کرد...دستام موقع تسبیح چرخوندن میلرزیدوبغضی که دردداشت شکست ...
خدایا شکرت...
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
“فروغ فرخزاد”
# لعنت به ریا
پ.ن۳:
رسیدهام به خدایی که اقتباسی نیست
شریعتی که در آن حکم ها قیاسی نیست
خدا کسیست که باید به دیدنش برویم
خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست
فقط به فکر خودت باش، ای دل عاشق
که خودشناسی تو جز خداشناسی نیست
به عیبپوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر ناسپاسی نیست
دل از سیاست اهل ریا بکن، خود باش
هوای مملکت عاشقان سیاسی نیست
“فاضل نظری”
پ.ن۴:
یکمم ازیه جنبه دیگه ی حال این روزام بنویسم:))
اگه یکی برام عزیز باشه تا قله قافم براش میرم...هم خیلی میگذرم هم صبورم ولی تایه جایی!وقتی محبت آدمو بکوبونن تو صورتش...دیگه نمیشه گذشت!
امان از روزی که بی معرفتی ببینم
امان از دلی که بشکنه...
یه مدت عزاداری میکنم برا دوستی که از دست دادمو دیگه نمیتونم دوسش داشته باشم برا محبتایی که کردم وندید هیچ زد تو صورتم حتی برا بی معرفت بودن اون طرف که مجبورم از دستش بدم بعد یجوری فراموشش میکنم وبی حس میشم که انگار هیچوقت اون آدمو نمی شناختم هیچوقت!
بی حسِ بی حس! والبته هیچوقت بخشیده هم نخواهد شد ...چون بعضیا آدمو از محبت ودوست داشتن کلاً پشیمون میکنن وازیه جایی آدم دلش نمیخواد به هیچکس محبت کنه ومقصرش همین آدمان...
الان تو دوره عزاداریم...
#مخاطب _دارد#بیمعرفت
پ.ن۵:
من به خودم-تو و دنیا قول میدم که دیگه
درگیر دنیا و آدمائی مثل تو نشم...
مرتبط به پ.ن۴:))
پ.ن۶:
سر بر شانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواند
که نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت
به رقص درآیی
قصه عشق، انسان بودن ماست
اگر کسی احساست را نفهمید مهم نیست
سرت را بالا بگیر و لبخند بزن
”فهمیدن” کار هر آدمی نیست…
“احمد شاملو"
پ.ن۷:
من عاشق این آهنگم قفل کردم روش هرروز مدام دارم گوش میدم:)
پ.ن۸:
براعنوان بین آشفته ترین رودم درجاری انسانها و "عشق خواهر من است درد هم برادرم "مونده بودم
که اینو دیگه انتخاب نومودم:)
البته توشعرا بیتای خیلی قشنگی برا انتخاب عنوان بود:)
امیدوارم شعرا رو دوس:)
پ.ن۹:
ببخشید زیاد حرف زدم یه دنیا ممنون که هستید هیچوقت تصور نمیکردم من بتونم این همه دوستِ فرهیخته وهمراه از شهرای مختلف وسِنهای مختلف داشته باشم ونمیتونم وصف کنم چقدرررر از داشتن شماها وآشنایی ومعاشرت باهاتون خوشحالمولذت میبرم وحالم خوب میشه
من نمیرم براتون که انقدر بامحبتیدکه حواستون بهم هست؟:)❤
نگم ازپیام خصوصیا :)
دوستون دارم وانشاالله شاهد حالِ خوب ورقم خوردن بهترین اتفاقابرا همتون باشم:)
صلوات بفرستید تمام شد :))
اللهم صل علی محمدوآل محمد وعجل فرجهم وسهل مخرجهم:)