هزار ثانیه ی غمگین،هزاران لحظه ی بغض دار،هزاران آدم وهزاران «پایان ناخوش» باید،بیان وبگذرن،بایدتموم این هزارها دست به دست هم بدن تا فقط یه لحظه شکل بگیره.یه «لحظه »ی تکرارنشدنی.لحظه ای که برای چند ثانیه چشمها رو باز میکنه.ذهن روبه متمرکز ترین حالت درمیاره،پردازش اطلاعات جدید ووصل شدنشون به تموم اطلاعات قدیمی که دراثر تجربیات زندگی به دست اوردیم،به بی نظیرترین حدِ خودش میرسه.....وبعد ناگهان دریک لحظه «میفهمیم»،خوب میفهمیم که چرا اون هزارتا اتفاق افتاده وبعد هیچ شکی نخواهیم داشت که تموم زندگی"درست" بوده" و"درست" هم ادامه خواهد داشت،حتی بعداز مرگ ...
پونه مقیمی-روانشناس بالینی
پ.ن۱: چقد به این لحظه نیاز دارم...لحظه ای که نفس عمیق بکشم بگم خوب شد تمام این اتفاقات افتاد واین محیا روساخت...
معتقدم به اینکه همه ی اتفاقات درجهت کامل شدنِ ما پیش میرن هرچی زودتر به درک از خودمون برسیموکاملتر بشیم آرامش واقعی زودتر نصیبمون میشه...
تو سریال ستایش حشمت فردوس یه جمله خیلی خوبی گفت بی بین اول باس خودتو بشناسی:)
خودتو که شناختی منو که هیچ خداروهم میتونی بشناسی....
پ.ن۲: میم کوچیک(خواهرم) یه مدته غمگینه
وغمش غمگینم میکنه وهرکاری میکنم روبراه بشه نمیشه...
۲۴مهر نزدیکه واینم غمگینم میکنه...
خواستم باالف .نون حرف بزنم کسیه که وقتایی که حوصله ندارم حرف زدن باهاش حالمو خوب میکنه ولی طفلی اونم حالش خوب نبود غمش شد غمم:(
یکم گیتار زد فرستاد ولی وویس تو اینستا ذخیره نمیشه وگرنه میذاشتمش اینجا:)
آقای نیک برکارد برادر خوب مجازیمم داره وبلاگشو پاک میکنه بابت اینم غمگینم:(
چایی به دست تو تنهایی وسکوت خونه راهی حیاط شدم چایی تلخ میخورم ومینویسم...
تلخیش خوبه ... :)
پ.ن۳:روز کودکو به خودم وهمه ی اونایی که کودک درونشون زندس باتمام سختیای زندگی باتمام تلخیا وبزرگ بودنا ولی از کودک درونشون مراقبت میکنن تبریک میگم:)
اردک تک تک ، تک تک اردک
اردک تک تک ، تک اردک
اردک تنها (محیا)به روی آبه (توخونس)پراشو بسته میخواد بخوابه
(البته من پر ندارم:D )
اون بالا بالا لک لکی پیدا مثل اون اردک لک لکه تنها
(لک لکم نمیدونم کیه:D برام حرف درنیارید:D )
کاشکی که لک لک دوست شه با اردک تا که نباشن این دو تا تک تک
کاشکی که لک لک دوست شه با اردک تا که نباشن این دوتا تک تک
(من اصلاً اهل دوستی نیستم چقدشعرا عموپورنگم ازاین زاویه که نگا میکنم بدآموزی داره:P )
پ.ن۴: حین نوشتن یاد شعر زندگی سهراب افتادم یجوریم میگم سهراب انگار پسرخالمه :D همون سهراب سپهری ...خیلی دوسش دارم
وجو گرفتم خوندمش:))
داشت جو میگرفتم تو این پی نوشت وویس صدامو بذارم خداروشکر جوزدگی رفع شد:))
زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم میخواهد
قدر این خاطره را دریابیم:)
پ.ن۵: آقای تکلو بایه روز تاًخیر ،مجدد تولدتونو تبریک میگم:)
پ.ن۶: تو صفحات منوساز بخش تولدکده رو اضافه کردم ماه وروز تولدتونو ثبت کنید هرکی ثبت نکرد میام وبلاگش جریمش میکنم گفته باشم:D
پ.ن۷:میدونم نظرگذاشتن برا همچین پستی سخته :)ولی عموماً از زمین وآسمون میگم چون مخاطبا متفاوتن وسلیقه ها متفاوت
درهم مینوسم خودتون سواکنید:D از هر قسمت خوشتون اومد حرف بزنید:)
پ.ن۸:هیچی:)))