غم دل با که بگویم که مرا یاری نیست
جز تو ای روح روان هیچ مدد کاری نیست
غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی
که در این بادیه غمزده غمخواری نیست
راز دل را نتوانم به کسی بگشایم
که در این دیر مغان راز نگهداری نیست
ساقی از ساغر لبریز زمی دم بربند
که در این میکده می زده هشیاری نیست
درد من عشق تو و بستر من بستر مرگ
جز توام هیچ طبیبی و پرستاری نیست
لطف کن لطف و گذر کن بسر بالینم
که بیماری من، جان تو بیماری نیست
قلم سرخ کشم بر ورق دفتر خویش
هان که در عشق من و حسن تو گفتاری نیست
پ.ن۱: شعرایی که میذارم بی مخاطبن:)
فقط چون به شعرعلاقه دارم و از خوندن این شعرا لذت میبرم میذارم شاید شماها هم مثل من لذت ببرید:)
پ.ن۲:پراز حرفم ولی نمیتونم بنویسم....ته تلاشم برااینکه حرف بزنم میشه پست سرگرمیو شعر نه گفتن حرفای دلم...
پ.ن۳:تو دعاهاتون اگه امکانش هست منم یاد کنید:)
داشتم فکر میکردم اونایی که مدام ازغمو ناراحتی میگنو فاز غمگین برداشتن بیشتر تو یاد آدم میمونن وتودعاها اوناسریع تو ذهن آدم میان تایکی مثل من که همش درحال شوخیم...
ولی انتخاب خودمه...
شاید آدمایی که میخندن وشادن بنظر بی غم میان ولی خیلی التماس دعادارم...