چالش"متفاوت فکر کنیم‌"

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام:)

چه باکلاس شدم من یهو اومدم تو چالش شرکت کنم ژست اخباری گرفتم به خودم😌

همینک مشروح خبرها😌

چالش داریم چه چالشی:)

  • محیا ..

مشاعره

 

 

سلام سلامممم

حالتون چطوره؟

همگی بگید عاااالی

حال من چطوره؟عاااالی

حال مخاطبای تو خونه چطوره؟!؛)))

 

*محیا وبلاگو با خندوانه اشتباه گرفتی:/

-عهههه؟!:)))

باجه خب پس حال مخاطبای قچنگم چطوره؟:)))

  • محیا ..

پیش بیا (شاعرانه۹)

 

 

 

پیش بیا! پیش بیا! پیشتر!

تا که بگویم غم دل بیشتر

دوست ترت دارم از هر چه دوست

ای تو به من از خود من خویشتر

دوست تراز آنکه بگویم چقدر

بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویشتر

هیچ نریزد به جز از نام تو

بر رگِ من گر بزنی نیشتر

فوت و فن عشق به شعرم ببخش

تا نشود قافیه اندیشتر

 

پ.ن۱:این شعرایی که میذارم وبلاگ همون روز یهویی بایه اتفاق میوفته تو سرم :)

 

این شعرم مثل قبلی یه بیتش افتاده بود توسرم ...سرچ کردم کاملشو بذارم دیدم آهنگشم خوندن:)

 

دیشب تا صبح این آهنگ رو تکرار بودو گوش میکردم...دوسش دارم:)

 

 

  • محیا ..

شاعرانه۶(شبانه نوشت)

 

چه بگویم سحرت خیر؟توخودت صبح جهانی 

من شیدا چه بگویم؟که توهم این وهم آنی

به که گویم که دل ازآتش هجرتوبسوخت؟

شده ای قاتل دل ؛ حیف ندانی که ندانی

همه شب سجده برآرم که بیایی تو به خوابم 

و در آن خواب بمیرم که تو آیی و بمانی

چه نویسم که قلم شرم کند از دل ریش ام 

بنویسم ولی افسوس نخوانی که نخوانی

من و تو اسوه ی عالم شده ایم باب تفاهم 

که من ام غرق تو و تو به تمنای کسانی

به گمانم شده ای کافر و ترسا شده ای 

کآیتی از دل شیدای مسلمان تو نخوانی

بشنو"صبح بخیر"از من درویش و برو 

که اگر هم تو بمانی غم ما را نتوانی

 

 

  • محیا ..

شاعرانه(۵) +پشت صحنه

 

 

شده یکباره کسی قلب شما را بدرد؟

باز هم قلب شما درد و بلا را بخرد؟

پشت هم خرد شود خسته شود ول نکند

مرده شور این دل بی غیرت ما را ببرد

  • محیا ..

شاعرانه(۴)

 

خوشا دردی!که درمانش تو باشی

خوشا راهی! که پایانش تو باشی

خوشا چشمی!که رخسار تو بیند

خوشا ملکی! که سلطانش تو باشی

خوشا آن دل! که دلدارش تو گردی

خوشا جانی! که جانانش تو باشی

  • محیا ..

شاعرانه (۳)

 

 

غم دل با که بگویم که مرا یاری نیست

جز تو ای روح روان هیچ مدد کاری نیست

غم عشق تو به جان است و نگویم به کسی

که در این بادیه غمزده غمخواری نیست

راز دل را نتوانم به کسی بگشایم

که در این دیر مغان راز نگهداری نیست

  • محیا ..

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan