مادر...

 

 

انقدر غم مردمو خوردی ای مادر غمخوار

شده حرفت ورد زبونا الجار ثم الدار

دلم از این میسوزه تو مدینه

یکی نمیگه چه غصه ای داری

تو که شب تا سحر واسه مردم؛ تو دعاهات چیزی کم نمیزاری

جوری فتنه شده، که تو حتی میون خوبا‌م یاری نداری!

نگرانم من واسه این زخما…

نگرانم چون خونیه نفسات!

مظلوم مادر؛ بی کس مادر

میدوید تو کوچه یه نفس مادر…

نفسش حیدر حیدر، حیدر حیدر

دنبال حیدر میدوید؛ از سینه اش خون میچکید

باز مشغول کاری با لبخند که انگار نه انگار!

که ازت دوتا دنده شکسته؛ بین در و دیوار…

چرا برات نگران نباشم، که نفست گاهی برنمیگرده؟

الهی مادر برات بمیرم؛ که تموم نفسات پر درده…

اون دستای مهربونت، دیگه موهامونو رو شونه نکرده

چی شده پهلوت؟ کبوده بازوت… چه ورم داره گوشه ابروت!

ای جان مادر؛ بی کس مادر…

 

پ.ن۱: کامنتا این مدل پستارو میبندم چون دوست دارم هرکی واقعاً علاقه داره دلی گوش کنه هرکیم دوست نداشت رد بشه، واگه دلتون وصل شد یکم طولانی تر وصل بمونه به کامنت وچی بنویسمو..فکر نکنه:)

 

پ.ن۲: یه دوست مجازی داشتم هروقت مداحی  دلم میخواست بهش میگفتم مداحی قشنگ داری بفرست اونم همیشه مداحیا قشنگی برام میفرستاد گاهیم بدون اینکه من بگم خودش میفرستاد

ولی رفت از مجازی:(

بعد از اون یه دوست دیگه هم پیدا کردم منبع نوحه اونم رفت:(

الان به لحاظ روحی به یه دوستی که سلیقش تومداحی به من نزدیک باشه ومنبع نوحه باشه نیازمندم:(:

 

 

التماس دعا❤

  • محیا ..

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan