اسم تو میبارد ازنفس باران

 

 

 

 

 

 

 

التماس دعا❤

  • محیا ..

مادر...

 

 

انقدر غم مردمو خوردی ای مادر غمخوار

شده حرفت ورد زبونا الجار ثم الدار

دلم از این میسوزه تو مدینه

یکی نمیگه چه غصه ای داری

تو که شب تا سحر واسه مردم؛ تو دعاهات چیزی کم نمیزاری

جوری فتنه شده، که تو حتی میون خوبا‌م یاری نداری!

نگرانم من واسه این زخما…

نگرانم چون خونیه نفسات!

  • محیا ..

به غیر از تو برا من تکیه گاهی نیست...

 

 

 

تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه

همین گریه به لبخند تو می‌ارزه

حسین جانم

  • محیا ..

سلام ای هلال محرم

 

بسم رب الحسین

 

چون میسر نیست من را کام او

عشق بازی میکنم با نام او

  • محیا ..

دنیای من،آقای من...

 

 

دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم

بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم

فردا که کسی را به کسی کاری نیست

دامان حسین اگر نگیرم چه کنم...

 

  • محیا ..

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan