به این باور رسیدهام که چیزی را نمیتوانی جبران کنی و دوباره درست بگذاریاش سرجایش .
حفرههای زندگیات همیشگی هستند ..
تو باید در اطرافش رشد کنی،
مثل ریشههای درخت که از اطراف سیمان بیرون میزنند .
باید خودت را از لای شیارها بیرون بکشی ..
👤پائولا هاوکینز
📚 دختری در قطار
پ.ن1:
پیرامون خیلی مهمه!
وسایل پیرامون، فضای پیرامون و از همه مهمتر آدمهای پیرامون
آدمای پیرامون هرکس میتونن کاری کنن که در رویایی با مشکلات و غمهای بزرگ؛ بزرگتر و صبورتر بشه یا بازندهتر و بیطاقتتر
پیرامونهای خوبی برای دیگران باشیم و پیرامونهای خوبی برای خودمون انتخاب کنیم
پ.ن2:
نمیدونم چقدر پیرامون خوبیم برا دیگران ولی حالا عمیقا اینو درک میکنم که پیرامون وآدمای خوبی برا خودم انتخاب کردم
یا شاید بهتر بگم خدا برام انتخاب کرده
این روزا که خیلی مریضم اینو بهتر وعمیق تر درک میکنم
ودرواقع تواین بحران اگه نبودن نابود میشدم
پ.ن3:
مامان میگه از خوبی خودته که آدمای خوب هستن وهواتو دارن خدا دوستت داره که این آدما ر
و گذاشته سرراهت
پ.ن4:
مامان ( سین ) رو تو خونه فرشته نجات صدا میکنه
من به ندرت با سین حرف میزنم وهروقتم حرف میزنم درمورد مسائل مربوط به بیماریمه
ولی مامان هردم ودقیقه میپرسه داری با سین چت میکنی؟
چه خبر از سین؟:))
تاحالا دیدید مامان به این باحالی؟ که از دوستای از نوع پسر مجازیتون خبر داشته باشه بعد بگه چه
دوست پسر خوبو عاقلی داری؟:))
پ.ن4:
هرروز بهش میگم ننه من عاشق الف_نونم :))
بخدا (سین) دوست اجتماعیمه
باز میگه دوست پسرت فرشتس:))
پ.ن5:
از بس گفتم الف_نون
امشب گفت عکس الف_نونتو بده ببینم
قبلا نشونش داده بودم همون موقع که عکساشو داشتمو پاک نکرده بودم
ولی عکس جدید نداشتم
گفتم ندارم!
پ.ن6:
میدونید بنظرمن عشق از کجا جذاب میشه؟
ومیشه فهمید عشقه؟
ازاون لحظه ای که دیگه کنجکاویامون نسبت به اون آدم تموم شده
و دیگه برامون جدید نیست! دنبال کشفش نیستیم! چون کشفش کردیم زیروروشو دیدیم دیگه اون آدم خوبی که متصور بودیم و اوایل اشنایی دیدم فروریخته بدخلقیاشو بدوبیراه گفتناشو تند بودناشو وحتی زیر حرف زدناشو دیدیم
وقتی تمام بدیاشو دیدی و باز دلت خواستش تسلیت میگم شما عاشقید و دل از کف ربوده یار:))
پ.ن7:
تا حالا فکر کردین کلمهی دلتنگی چجوری بوجود اومده؟
مثلا چجوری یه نفر حس اینکه چیزی درونش داره کم میشه رو با کلمهی دلتنگی بیان کردن؟ جای کلمهی دلتنگی مثلا میشد گفت
«درون مچالهگی»
:)
پ.ن8:
داره یه هفته میشه بخاطر بیماریم از سرکار دراومدم
حتی تسویه هم نکردم انقدر که دکترا هولم کردن گفتن دارم میمیرم:)
دلم برا دوستام تنگه خیلی
پ.ن9:
مینویسم که یادم بمونه
من امروز با همین صورت لاغرو زرد شده با زیر چشمای گود افتاده وسیاه شده
بادردی که تو پهلوم بود
با دردای دیگم با چندتا بیماری
باهمه نگرانیا رژ قرمز زدم
موهامو باز کردم اهنگ شاد پخش کردمو دیوونه بازی دراوردم
درد کشیدم بغض کردم لبمو از درد گاز گرفتمو رقصیدم...
و زندگی همین لحظه هاست که هنوز میتونم شیطنت کنم
همین لحظه ها
که سین هوامو داره مثل یه کوهه ودلم قرصه بهش
که مامان قربون صدقم میره
که خواهر کوچیکه هوامو داره
که داداش حاضر یه عضو بدنشو براسلامتی من اهدا کنه بهم
که دوستایی دارم که نگرانمن وحالمو میپرسن
که حتی باوجود داشتن اون همه پرسنل آقای نون صاحب کارم هرروز زنگ میزنه پیام میده حالمو میپرسه
و میگه آبجی تو فقط امر کن هرچی نیاز داشتی رو چشممه
کاش میشد صداشو بذارم اینجا یادگاری:)
زندگی همین لحظه هاست که پیرامون وآدمای خوبی دارم
زندگی همین لحظه هاست که تورو دارم :)❤
من خوشبختم خدایا شکرت:)
پ.ن10: متن دیروز نوشته شده عکس براامروزهه
آبجی کوچیکه لحظه به لحظه پیام میداد بدونه اوضاعم چطوره منم عکس دستمو براش فرستادم برا آبجیم خودمو لوس نکنم برا کی لوس کنم پس؟:)
خودمو برا شماها که رفیقمید لوس نکنم برا سلامتیم دعا کنید برا کی لوس کنم پس؟:))
این روزام میگذره نه؟
هیچی دائمی نیست
نه غم،نه مریضی، نه درد هموتطور که خوشی وشادی پایدار نیست... میگذره غما هم...
:)