نوشتن یه حوصله ای میخواد که گاهی اصلاً ندارمش
ولی چون آخرین پستم برای دلای مهربون اهل بیان نگران کننده بود
یجورایی گردنم بود که بنویسم
که هرچند دروضعیت بلاتکلیف جسمی همچنان قرار گرفتم
و هنوزم نمیدونم کلیه پیوندیم چی شده و در روند چکابام
ولی بااستراحتای زیاد وشاید دعاهای شما ودوستای خودم
دردام خیلییی کمترشدن شکر خدا
و همین که درد آرومتر شده
تازه فهمیدم من چقدر قبل شروع دردام ارامش داشتم
همیشه همینیم تا چیزیو از دست ندیم قدرشو نمیدونیم
چندین ماه بود دنبال دستیار بودم
حجم کاریم خیلی بالا بود ودست تنها
دستیار آموزش دیده پیدا نمیکردیم
تااین شرایطم بوجود اومد و من به مدیریت مجموعه اعلام کردم که نمیتونم کار کنم ایشونم گفتن حتی ۲تا دستیار خواستی برات میگیرم ولی توباشی تو کار نکن ناظر باش
و چند روزه ف شده دستیارم
(ف)موزش دیده نیست
ولی یه دختر فوق العاده آروم ،مظلوم وحرف گوش کنه
۲۳سالشه و جوری این دختر دوست داشتنیه از لحاظ اخلاق ،زیبایی شخصیت که از همون روز اول همه کلینیک عاشقش شدیم
وسرش دعواس که تو چه لاینی بمونه وباشه
من میگم مال خودمه شیفتا مختلف میگن مال ماست :))
خواهرم همکارمه تعریف میکرد وقتی من نبودم ۱۵نفر پرسنل تو اتاق استراحت بودن و بحث سراین بوده که فاطمه کدوم لاین باشه ومال کدوم شیفت
خواهرمم وارد شده گفته حرف نباشه فاطمه مال خواهر منه:))
انگار طفلک عروسکه سرش دعواس:))
اسمشو گذاشتن کیوتچه یعنی دوست داشتنی کوچولو:)
مهشید جونم مهشید جونم از زبونش نمیوفته
دختر باهوش وبی حاشیه ایه ، دوسش دارم
یجوری گوگولیه که حس مادرارو بهش دارم
میگم بهش بچم:))
انقدر بچم مظلومه که حتی دلم نمیاد کاربهش بگم خودش به اصرار انجام میده
والان
مشکل اساسی من اینه ۳تا کاراموز آخریم چنان خنگ بودن وچنان منو اذیت کردن که تا یکسال دلم نمیخواد و پتانسیل وانرژی آموزش دادن ندارم
آموزش دادن واقعا" انرژی زیادی میخواد که من در حال حاضر اصلاً ندارم
امشب از فکر به اینکه چقدررر مباحث باید به فاطمه آموزش بدم مغزم به درد اومد:/ نشستم که اماده کنم مباحثو که آموزشش بدم سردرد گرفتم ولش کردم
قرار بود ورکشاپ برگذار کنم که بخاطر مریضیم همه چی کنسل وروهوا شده
انرژی زیست وووجودم کم شده
تو همه این شرایط دختر خالمم فوت کرده بود
و ۵شنبه مرخصی گرفتم وباید میرفتیم شهر دیگه
نشستن تو ماشین برام سخت بود ولی به هرحال رفتیم چون خاله م مهم بود و گردنم خیلی حق داشت
خاله م وقتی منو خواهرمو بغل کرد بغضش ترکید
اون جو و شرایط ودیدن حال خالم برای از دست دادن تک دخترش روحیه ناخوشمو ناخوش تر کرد
جیغای ممتد و عزاداری فشارمو انداخته بود بدنمو دستام میلرزید و سعی کردم از محیط یکم دور بشم و اب قند بخورم تا اون شرایط نیوفتم رودست مامانم
تجربه ازحال رفتن
سرخاکسپاری بابامو داشتم که نباید تکرار میشد..
گذر عمرمو وقتی فهمیدم که دخترای دختر داییم و دختر پسر خالمو که به دنیا اومدنشونو دیده بودم و لپاشونو گاز میگرفتم و حرف زدن یادشون داده بودم حالا هم قد و قواره خودم وبلکه بزرگتر شده بودن :)
یه ۱۰_۱۵سالی میشد ارتباطی نبود وچقدر عمر سریع میتازه ومیره
پ.ن۱: من تو ظاهرم اعتمادبنفس زیادی ندارم همیشه اینجوری بودم نمیدونمم چرا
بهتر شدم ولی هنوز کمه اعتمادبنفسم
هرچی ادمین پیج اینستا ومدیر کلینیک اصرار میکرد برم جلو دوربین چون ازنظرشون خوشگلم ، ۲ساله قبول نکردم
نه پیج کلینیک نه پیج خودم :/
امروز ادمین انقدر اصرار کرد که برم جلو دوربین که گفتم تست کنیم ببینم میتونم به تصویر خودم عادت کنم ...:)))
دوشیفت بچه ها جمع شده بودن دورمون براتولید محتوا من لباس عوض میکردم اوناهم هی میگفتن وای تو چقدر خوشگلی تو چقدر دافی چراهر لباسی میپوشی بهت میاد
همکارام خوبه دخترن ولی ایستاده بودن زل زل نگامن میکردن
چون منو همیشه بالباس کار وبیحوصله و بی ارایش دیده بودن:))
من تصویر فیلما رو میدیدم میگفتم به ادمینمون وای من چقدر تو فیلما زشتم:))
ازاونور بچه ها غر میزدن باباتو اصلاً میتونی مدل بشی بس کن انقدر خوش تصویرو اکتی:/ دیگه کار به جایی رسید میگفتن مهشید دهنتو ببند ؛((
من نمیدونم چرا چیزی که بقیه میبینن نمیبینم :((
خلاصه ۴ساعت تولید محتوا زمان برد و به این نتیجه رسیدم واقعا سخته تولید محتوای تصویری و دیگه دلم نمیخواد بازم انجامش بدم :((
پ.ن۲: امروز ازساعت ۹صبح تا۹شب سرپا بودم و خیلی خستم منتها ازفشارِ افکارم خوابم نمیبره
آهنگ من باهات قهرم تتلو رو پلی کردم اینارو نوشتم شاید مغزم اروم بشه
پ.ن۳:
نه میگم برگرد نه میگم اینجا خوبه بی تو
نه میگم ول کن واسه من کل زندگیتو
نه میگم قلبم نمیتپه بی تو میتپه اما خب
یه چیز دیگه ای تو
نه ازت میخوام که واسه من سفر کنی
نه تواصلا دوست داری خطر کنی
میگذرونم من هر طوری که بشه
همه روزامشدن یه شکل
بذار جونم برات بگه ببین چقده داغونم
بذار دلم دوباره زنده شه
من دلمتنگه واسه یه دلخوشی کوچیک...
بعضی موقها همه چیز هست بجز اونی که باید باشه...
من باهات قهرم(تتلو)
پ.ن۴: داشتم ته این متنو مینوشتم نوتیفیکیشن پیام مدیرمون توگروه اومد:))))
افسردگی باعث شده هیچکس باور نکنه من یه روی شر شیطون دارم
امروز میخواستیم کلیپ طنز بگیریم یکی از بچه ها گفت آخه مهشید و طنز؟مهشید طنز بهش نمیاد گفتم حالا بشین نگا کن که میاد یانه:))
منی که آدم فانی بودم الان یه آدم آروم جدی وساکت میشناسنم که اصلاً قابلیت فان بودن حتی نداره چون لبخندشم به ندرت کسی میبینه:)
- محیا ..
هرجا که هستی مراقب خودت باش