روزای پاییزو دوس ندارم
حس خوبی بهم نمیدن
بارونو دیگه دوس ندارم
منو یاد الف.نون میندازن
یاد روزی که توایران توشهر خودشون رفت توحیاط خونشون سوار ماشین باباش شد و ازصدای بارون ویس گرفت
وقتی ۲۳ ساله بودم
وقتی ویس بعدیش غش غش میخندید که الان همسایه ها میبینن نشستم تو ماشین خاموش میگن خل شده این
بارون یاد این میندازتم که عاشق بارون بود
که میگفت بارونای اینجا صدا ندارن شبیه بارونای ایران نیستن
که ازصدای بارون براش ویس میفرستادم
دلم نمیخواد یادم بیاد ولی یادم میاد
صدای خنده هاش یادم میاد صدای ذوقش
بارون منو یادش میندازه...
پاییز منو یادش میندازه
اواخر آذر بود که رفت برای همیشه
و الف.نون مُرد وتموم شد برای من ...
این آدمی که زنده س وهست وزندگی میکنه قطعا دیگه الف.نون من نیست...
پاییزو دوس ندارم...
مثل بو کردن یه عطره که یهویی یه عالمه خاطره میاره جلو چشمت همینطوریه هوای پاییز برای من...
پ.ن۱:
سرماخوردم،دوتا دندون عقلم تو ۳۰ سالگی بنا کردن به دراومدن وزجرم میدن کل فک بالا وپایینم درد داره
بدنم ریخته بهم و دچار مشکلات مختلف شدم که قرصایی مجبورم بخورم که عوارض داره
درعین حال با سرماخوردگی شدید ،کاهش وزن ومشکلات جسمی که نمیتونم بنویسم
رفتم بیرون لباس پرو کنم برای جشن پیش رو
مهمه برام؟
ابداً
دلم حتی نمیخواد برم حوصله ندارم
جشنی که آدم پارتنر نداره باهاش بیاد میخوام چیکار
:))
فقط اصرار برگزار کننده باعث شد که تو معذوریت مجبور بشم که بخوام برم رودربایسی طوری:/
با دوستم رفتم پرو لباس
در پرو باز کردم لباسی که پوشیده بودم جذب بود
دوستم گفت خواهرررر همچینم لاغر نیستیتااا ماشالله خوب چیزی هستی انقدر لباس گشاد میپوشی نمیدونیم چی هستی فقط هی میگی لاغرم لاغرم
یکی از واکنشای اکثر ادمایی که منو یه بار بالباس جذب یاباز ببینن همینه که اصلا یه چیز دیگه ای
همیشه لباسای پوشیده و آزاد میپوشم راحتم
ولی این بار تصمیم گرفتم یکم لباس بازتر وجذب بپوشم یجور چالشه براخودم که بابدنم آشتی ترباشم
مهمونی مختلطه و همین موضوع باعث شده چالش باشه برام
تاالان بارها لباسای جشن باز وکوتاه گرفتم وهیچکدومو نپوشیدم آخر سر با لباس پوشیده وآزاد رفتم جشنو
الانم دوباره لباس باز گرفتم امیدوارم این سری بتونم این چالشو بگذرونم
بنظرم دخترایی که خیلی بابدنشون اوکین لباسای جشن باز و تنگ میپوشن
حالا به اون قضیه گناهشو اینا کار ندارم
یه بخشیشم حیاس واینو درک میکنم
یه بخشیش برمیگرده به معذب بودن نسبت به هیکل و بدن فرد
پ.ن۲:
امروز یه عروسی داشتم
میگفت همسرم اصرار داره لباس جشن عروسیمون باز باشه و راحت نیستم
حالا اینکه به میل همسرش لباس انتخاب کرده وممکنه اون شب که مهمترین شب زندگیشه احساس راحتی وشادی نداره بماند که بااین قضیه مخالفم
ولی اینکه چرا بابدنش انقدر ناراحته
این موضوعش فرق میکنه
گفتم عزیزم تومراسم انقدر رقص نور هست انقدرم حساسیت نیاز نیست خودتو اذیت نکن وبابدن خودت اوکی ومهربون باش
گفت چی بگم بسکه این مامانا بد دونستن برامون اینجور لباسارو پوشیدن الان آدم حس بدو غریبی داره....
فرهنگ...
حالا خانمای اروپایی هرجوری که هستن همونجوری لباس باز میپوشن میرن بیرون بدون اینکه انقدر دغدغه داشته باشن ...
حالا اینجا محیط مذهبیه
و حتما کلی هییت خواهم گرفت
که نه زن ایرانی حیا داره
زن ایرانی دُر گرانبهاس
زن ایرانی باید بپوشونه این الماسشو ازاین داستانا
ومن بعنوان یه درمانگر زیبایی لاین پوست
ماهی ۱۰۰ نفرو کم کم مشاوره درمان میدم وهیچکس قدر من تلاش نمیکنه ازخیلی کارها دختراوخانمارو منصرف کنه بااینکه کاری انجام ندن درامد من میاد پایین ولی من میبینم چقدر دختر وزن ایرانی نسبت به بدنش اعتماد بنفس پایینی داره و چقدر روحش درعذابه
ساعتها مدلاو بلاگرارو براشون مثال میزنم سلبریتیهای خارجی که باوجود چه پوستهای داغونی ولی معروف ،مشهور و محبوبن
ولی زن ایرانی دختر ایرانی به شدت کم اعتماد بنفسه بسکه خودشو با بهترینها مقایسه کرد و ندیده همجنسش چه شکلیه که خیلی چیزها مثل ترک پوستی رو همه بدون استثنا دارن ...
خلاصه که بیخیال انقدر که من حرص میخورم بماند...
مراجعه کننده هام میگن تو چطوری انقدر مهربونی
جاهای دیگه میریم صدتا عیب میذارن رومون
اینجا توفقط بهمون اعتماد بنفس میدی و اصرارم میکنی نه نیاز به فلان کار نداری:))
پ.ن۳:
یه هفته بود لاینم خلوت بود
وکار من درصدیه
مشتری نباشه خب درآمدمم میاد پایین
دیروز باووجود اینکه دستم خالی بود
مریضیای پی درپی باعث شده بود دستم خالی بشه
این جشنو خرجاشم اضاف شد
ولی گفتم جشنو نرفتمم اشکال نداره (هنوز کفش نخریدم)
یه مبلغی که نسبتاً برا خودم زیاد بود برا مامانم واریز کردم
مامانم اصرار اصرار که شماره کارتتو بده برش گردونم نیاز ندارم تو خودت مریضی کار کنی خرج من کنی؟ نمیخوام
کلی باهاش حرف زدم که من اینجوری خوشحالترم لجبازی نکن
اخرش بهم گفت خدا برکت بده
امروز بعد یه هفته خلوتی چنان مطب ولاینم شلوغ شد که حتی چندنفر رو مجبور شدم برگردونم وکارشونو انجام ندادم
و طی روز میگفتم وااا چی شد؟؟ امروز چرااینجوری شدههههه نه به روزای دیگه نه امروز که جا برا مشتری نداریم
مگه امروز آخر ماه نیست؟ آخر ماه ها چون پول تو دست مردم نیست معمولاً لاین زیبایی خلوتره
ولی امروز من از شلوغی زیاد کلافه شده بودم...مراجعه کننده هام تموم نمیشد تا ۱۰ونیم شب باووجود داشتن دستیار سرکار بودم
و
یهویی یاد خدابرکت بده مامانم افتادم:)
- محیا ..
هرجا که هستی مراقب خودت باش