خاطره ...

 

 

 

 امروز داشتم میرفتم سمت آینه قدی که خودمو تو آینه یه براندازی کردم یه چشمکو لبخند کج خفن طوری به خودم زدم;) 

تودلم این بود:

باباخوشگل وجذاب کی بودی توووو:))))

 

انقد محو خودم بودم که یهو پام گیر کرد به لبه پادری با کله داشتم میرفتم تو  آینه:)))) 

همینقدر شیفته ومحو خودم:/ 

;) 

وهمینقدر سربه هوا‌:D 

 

که یهو یاد ۲۰سالگی وسانحه سقوطم تو دانشگاه افتادم:))

یکی از دانشکده ها جلوش یه سراشیبی داشت یه پسریم اونجا یه بار افتاد از سراشیبی سُررر میخورد میومد پایین دوستشم هرکاری میکردکمکش کنه متوقفش کنه نمیشد:)))

الان یادِ افتادنوسر خوردنش ازاون بالا به پایین افتادم ده دقه داشتم میخندیدم...

:D 

 

فکر نمیکردم خودمم دچارافتادن جلو اون دانشکده بشم

خداشاهده همون موقع به پسره نخندیدم دوستم زد زیر خنده گفتم نخند گناه داره هرچند خودمم خندم میومد:D 

نمیدونم چرا سرخودمم اومد خداهمچین ضایع شدنیو سرگرگ بیابون نیاره:)))

 

یه روز خییلی خسته بود یه صبح تا بعدازظهر کلاس داشتم

ظهر دیگه واقعا به معنای واقعی خواااب بودم

 

چندتا جزوه هم تو دستم اومدم از یه سکویی برم بالا چشمتون همچین روزیو‌نبینه نفهمیدم چی شددد انگار زمینو اززیر پام کشیدن زیر پام خالی شد با زانو فرود اومدم:)))

انقد خسته بودم سکو رو جابه جا دیده بودم

هم خودم هم جزوه هام پخش زمین شدیم:)))

 

دوستا بامعرفتمم جا کمک به من، ترکیده بودن از خنده فقط میخندیدن:/ 

منم طبق معمول که خنگ میزنم به خودم میخندیدم :)))

تنها شانسی که اوردم این بود اون اطراف کسی نبودو اون ساعت دانشگاه خلوت بود

بااینکه درد داشتم ولی یجوری سریع عین جت بلند شدم که وانمود کنم هیچی نشده!کی بود کی بود من نبودم!:)) ولی دیدم ای دل غافل این لحظه از دید دوستام مخفی نمونده:/

یکی از دوستام که از شدت خنده داشت پخش زمین میشد دلشو گرفته بود خم شده بود میخندید این همون دوست مذکوریه که به پسره هم میخندید:))

 

نگم که زانوهام بخاطر فرود ناگهانی وضربه کبود شدن(:(

دستمم ضربه دید

خیلی بد فرود اومدم:))))

خواب از سرم اساسی پریدا:))

 

ولی دیگه تا ترم آخر هروقت ازجلو اون دانشکده رد میشدیم چهارتامون یاد لحظه افتادن اون پسره وخودم میوفتادیم وهی میخندیدیم

 

شماهم نخند سرت میادا:))

 

پ.ن۱:خودم میدونم بی نمکم خاطره هم خوب تعریف نمیکنم ولی متأسفانه همینی که هست:P 

 

پ.ن۲: اول خاطرمو دادم گُلشید بخونه اگه بی مزه ولوسه پستش نکنم،گفت یاد یکی ازدوستاش افتاده که اون دوتا زانوها شلوارش پاره شده:))))داشتم فکر میکردم خداروشکر اون روز تیپ اسپرت زده بودمو شلوار لی پام بود وگرنه اگه فرم اداری پوشیده بودم که شلوارش پارچه ایه واین اتفاق میوفتاد قطعا شلوار شرحه شرحه میشدو باید با شلوار پاره میرفتم سرکلاس:)))

 

  • محیا ..

من هر وقت می خندیدم تو مدرسه دوستم میزد تو سرم میگفت نخند سرت نیاد 😅😅😅


من نخندیدم ولی سرم اومد😅😅😅😂

خخ


:))

😂😂😂😂بازم کلی خندیدم

اصلا نمیشه کسی زمین بخوره و ادم خندش نگیره😂😂😅😅

اون دوستمم شلوار لی تنش بود ولی رو سنگ و سیمان زمین خورد و زانوش پاره شد😂

😅😂😂
احتمالا خیلی خوب تصورم کردی انقد خندت گرفته😅😂
پس من شانس اوردم سنگو سیمان نبود😅

واااای یاد یه چی دیگم افتادم😂😂

 

یبار با دوستام تو لابی دانشکده نشسته بودیم بعد یه پسره اومد از جلومون رد شد از این هیکل بدنسازیا بود، بعد یجوری سرشو گرفت بالا و با غرور از جلوی ما رد شد و یکم جلوتر چندتا پله بود موقع بالا رفتن یهو خورد زمین😂😂😂

وااای نمیدونی یعنی😂😂حالا ما مگه میتونستیم خودمونو نگه داریم😂😂


😂😂😂😂😅
اصلا خیلی تو لحظه دیدن این موقعیتا خنده داره😅
دقیقا اینا که باغرور راه میرن این بلاها سرشون میاد بیشتر
دقیقا یه پسریم جلو خود دانشگاه افتاد توجوب😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
واییییی دلمممم 😅😂😂خاطرتو گفتی یادش افتادم😅
عینک افتابی زده بود چنان با غرور راه میرفت وسرش بالا بود اومد باهمون کلاسو ابهت از رو جوب بپره پاش لیز خوردافتاد توش😅
😂😂😂😂😂نابود گشت😂
یه جوبایی بود عرضش زیاد بود من هیچوقت ریسک نمیکردم ازاونجا بپرم میرفتم دور قمری میردم ازاونجا نمیپریدم😅😂😂

نه خیلیم بامزه بود، نمیخندم سرم نیاد

عزیییزم مرسی😅😘😍
بخند من راضیم😅😚

ای واااای خدا جون دلممم😂😂😂😂😂😂😂

بگو تا تو باشی از این به بعد واسه بقیه کلاس نیای😂😂😂


دقیقا 😅😂😂
یه وقتا دوستام میگفتن محیا بپر نرو دور بزن میگفتم نههههه من ازاینجا نمیپرم میوفتم میترسیدم بلا افتادن توددانشگاه باز تکرار بشه😅
دیگه یوقتا دوستام دستمو میگرفتن تا رد بشم از رو جوب😅😂

عمدا بزرگش کردینا😂😂 باوشه


نه بخدا داشتم میخندیدم یادخاطره تو جوب افتادن پسره افتادم دستم خورد نفهمیدم چی شد😅خودمم داشتم نگاش میکردم ببینم چرااین شکلی شده😅😂

وااای خدا چقد خندیدم😂😂😂😂

عاغا یبار که ما رفته بودیم مکه، روز اول که از مدینه عازم مکه شدیم شبش رفتیم رستوران هتل، بعد با اسانسور میرفتیم همینکه پیاده شدیم یکی با ی صدای خشن گف rostoran, rostoran ( همون جور بخون که نوشتم) عاغا منم برگشتم ببینم این چیهههههه دیدم مرده! از اون سیاه پوستای عرب دقیقا وایساده کنار اسانسور راهنمای طبقاته😂😂😂😂

منم تو عمرم ادم اون شکلی ندیده بودم، اینو که دیدم سریع اومدم عقب که چون صندل پوشیده بودم سر خوردم افتادم، خداروشکر چادر داشتم وگرنه با اون وضع که من افتادم از خجالت اب میشدم😂

میدونم بیمزه بود ولی تو بخند😅


عزییییییزم😯😂😂😂😂😅وایییی ترسیدی؟؟!ادم اون شکلی ندیده بودی؟!بمیرم😅😅😅😂😂😂
همه مثل اینکه خاطره افتادنو دارن😅😂

منم شانس اوردم پسر اونورا نبود وگرنه به دوستام گفتم اگه بقیه میدیدن من ترک تحصیل میکردم😅😂

😂😂

من گفتم شابد دفه قبلی اعتراض کردم بزرگش کردین 


نه عزیزم😅 من پذیرای هرگونه نقدو پیشنهادم 😅😚
اتفاقا بخاطر تو دیگه همیشه فونت متنا رو همونی میذارم که گفتی خوبه😍😚

فدات

اینجوری تو فون زشت نمیشه


میسی از پیشنهادت😚❤

:)))))))

یا خخخ ...به تقلید از سعید خان:))

محیا چه خبر؟

عیدت مباررررررررک :)


😁😁😁
سلااام عزیزم عید توهم مبااالک 😚😍
سلامتی فعلا هیچی:(
تو خوبی؟😍

همین دیروز تو ایستگاه مترو  نزدیک بود از پله بیفتم ،خودمو گرفتم . اتفاقا کنارم یک دختری بود از خنده غش کرد:/


آخیی😂😂😅😅
اصلا نمیشهههه تواین موقعیتا نخندید😳😳😅

سه شنبه ۲۹ مرداد ۹۸ , ۱۴:۳۱ دُخـتَرکـــِـ🌼 بی نآم :)

خودتو پرت بدع الان

دوباره بخندم بت😂😝😝😜😂


😅😂😂😂
اگه پیشم بودی اکثر مواقع میخندیدی چون به شدت سربه هوام وموقعیت خنده برا دوستام بوجود میارم😳😅
سه شنبه ۲۹ مرداد ۹۸ , ۱۴:۵۴ دُخـتَرکـــِـ🌼 بی نآم :)

سوژه خنده کی بودی طططط😂😂😂😂


😳😳😳😅😂
تقصیر کودک درونمه😅شیطونم زیاد سربه هواهم هستم زیاد سوژه پیش میاد
درمورد همین افتادنه میتونستم از رو پله برم بالا دلم خواست بپرم رو سکو از پله نرم😳😅😂
یااکثرمواقع میرم رو بلندی جفت پا میپرم پایین😳😅
دوران دانشجویی کلاً زیاد شیطنت میکردم
اگه شد ازشیطنتام مینویسم😳

سه شنبه ۲۹ مرداد ۹۸ , ۱۵:۱۱ دُخـتَرکـــِـ🌼 بی نآم :)

عه خاستم بگیرمت واس داداشم ک

دیدم کودک درونت هنوز فعاله

شیطونی ازت ناامید شدم

دیگ نمیایم خواستگاری😂😂


😂😂😂 هی هی هی حالا اروم بودم میگفتی خودتو میگیری😂
پس کودک درونم مرده باشه خوبه؟
همش فاز غمودپرس باشم😅
منو هرکی میخواد با کودک درون باید بخواد😅😂
خودمم به کسی بعلللله میگم که کودک درونش فعال وشیطون باشه😅

منتظر بودم اون پسره که اول افتاده بود بیاد جزواتتو جمع کنه شماره بده بهت و ...   :/

مگه سناریو نبود !!؟؟ :)


😂😂😂😅😅
نبابا من انقد بدشانسم دوستامم کمکم نکردن داشتن میخندیدن پسره هم بود میخندید بهم😳😅
نه سناریو نبود واقعی بود😅
خیلی خوش اومدید:)


:/ خیلی طولانی بود نخوندم تامام 


:)
متنا من اکثراً طولانین متأسفانه چون پرحرفم:))
بااین اوصاف هیچ متنی ازاین وبلاگو نخواهی خوند:)))

منم کم حرفم خخخ

ولی وقت بکن میخونم چون من خیلی بی حوصله ام


بهت نمیاد کم حرف باشی:)
بهت میاد شیطون پرحرف باشی:)
ولی کم حوصله آره دیگه معلومه وقتی حوصله خوندن متن بلند نداری یعنی کم حوصله ای:)
امیدوارم برادرسات اینجوری نباشی حداقل:))

من بخندم یا نه سرم میاد...پس ترجیحن میخندم که بی نصیب نمونم!

البته مخفیانه که طرف ناراحت نشه ...


عزییییزم😅
سرتم اومد مثل من بزن زیرخنده به خودت😅😂
منم جلو رو اون آدم نمیخندم که احساس خجالت نکنه

من بعضی اوقات پرر حرف میشم :)

خخ شیطون که اره هستم

اوهوووم

هوشم خوبه ولی حوصله خوندن کتاب درسی ندارم :((


:))

غیر از این کار دیگه ای نمی تونم بکنم!

پس منم میخندم...حتا بیشتر از بقیه...


آره واقعا کاردیگه ای نمیشه کرد😅😂

از همین شکلک آخریا!


😂😂😅😅
باشه هرچی بذاریو عشق است😉😘😘😘

قربان شما!


فدای شما😉😘

منم عینهو شما سر به هوام ...اصلا زبانزد خاص وعامم ... سوتی هم که ماشاالله تو هر کلام ده بیستایی پیدا میشه 


اااخیییی عزیییزم😅😂
خوش اومدی عزیزم😍😘

همین چند وقت پیش دوره همی داشتیم جاتون خالی شامم ابگوشت بود خونه مادر بزرگم هم بودیمم همه غذا خورده بودن و من و پسر عمو کوچیکم در حال جمع کردن سفره بودیم اون چون دستش بزرگ تر بود وسیله زیاد بر میداشت به من هیچی نمی رسید

خلاصه اومدم یه کاسه و ملا قه برداشتم ببرم تو اشپز خونه همین جوری هم غر میزدم "" اخه اینا چیه من ور دارم یه چیزای بیخود...."" تا اومدم ادامشو بگم کاسه از دستم افتاد و به هزار تیکه نا مساوی تقسیم شد تازه خودم همراه کاسه پخش زمین شدم فکر کن همه ساکت شده بودن منو نگا میکردن ...منم سریع وسایلو گذاشتم تو اشپز خونه و سرمو به ظرف شستن گرم کردم ..هر کس میومد توی اشپزخونه یا با خنده نگام میکرد یا یه متلک میگفت 


وااااای عزییییزم😅😂😂😂
بمیرم خودتم با کاسه پخش زمین شدی!!!😅😂😂😂
 مرسی خاطرتو تعریف کردی شاد شدم😂😂😅😅😚😚
راضی باش کلی خندیدم سرم نیاد خیلیه😅😳😳

عادله به خدای سوتی هم معروفه...

ولی الان اصن بحث من این نیس...بحث من اینه که:به چه حقی بهم زنگ نمیزنه؟

کپی...شکلک عصبانی

پیست!


خدای سوتی؟😅
طفلی😅
دوست واقعید؟:)

عادله نیستش اینجا برووبش بپرس چرا بهت زنگ نمیزنه😅
عادله کجایی ادی عصبیه😅

آره خب ...میشه گفت:مشتی سوتی میده!

آره خیر سرمون....این ضعیفه ام یادی از ما نمیکنه...!

ایشااللله خودم گیرش میارم یه تار مو نمیذارم رو سرش بمونه!...

حالا من دارم براش!


مشتی سوتی میده😅
چه بامزه دوستا واقعید پس😍
خشن شدیاااا تو که مهربون من بودی😍
دلت میاد؟
برو ماچو قلب بفرست براش حالشو بپرس😉
اصلا این همه وقتی که میگی چرا خودت یادی نکردی ازش؟😉😁

آخه من شارژم کجا بود؟...هر ی شارژ میکنم که ایرانسل با اون پیامای عاشقانش شارژمو میبلعه یه نوشابه کوکا ام روش!

نه دیگه ما مخفیانه ابراز علاقه میکنیم...

بابا من به این مهربونی...یه چی میگم وگرنه بادام خودش میدونه از تمام مشتی بودن لحنشو بلدم!


پیامای عاشقانه ایرانسل😅😂
اره موافقم مخفیانه ابراز علاقه کنید بقیه دلشون نخواد😅
میدونم گفتم خودم توبه این مهربونی ودلبری😍
مثل من فقط لاف میزنم ولی دل نازکیم دومی ندارم😢

:)

این بالایی لبخند ملیح و دوس داشتنی بود!...البته وقتی لبخند ملیخ میزنم عین قورباغه میشم...ولی تو تصویر زیباتری رو تصور کن!


عزیییزم نگوووو قورباغه چیههه😯
تو خوشگل نازمنی 😍😚
درادامه خواننده میگه تو محرم رازی منی
کلیلیلییییی😅

D;

دیگه قیافس دیگه!


نه دیگه من مطمئنم خوشگلی😍
هم خوشگلی هم دلبری😉

اوفدیگه اوف دیگه...کاش وانت میاوردم!

ایـــــــــــــــــــــــن همه هندونه رو کجا بزارم من آخه؟


😂😂😂
هندونه رو زیر بغل کسی میذارن که بخوان منفعتی ازشون برسه😊
اصلا خوشگلی زشتی مهم نیست
مهم درون ادماس ،حس خوبشون😊
ودقیقا حس خوبی بهت دارم
حس شیشممو که قبلاً درمورد سنت نشون دادم بهت؟😎
حسم درمورد آدما اغلب درسته:)

خب خدا رو شکر...

امیدوارم سنسورای حس شیشمت همیشه همین طور فعال باشن!

:)


😅😅مرسی مرسی😚

اخیی ....یعنی اول سلام بعد اخییی 

خوب باهم اختلات کردین ( اختلات کردن : حرف زدن تازه اشتباه هم نوشتم  ) 

منم اگه دیر سر میزنم بخودا که ندارم وقت ( جمله بندیمم خیلی درسته خودم میدونم ) 

در مورد خشن بودن ادی سخت در اشتباهید خیلی خانوممه ها فقط نمی دونم این حرکات کاراته شو چرا استفاده میکنه 

درضمن من و ادی و اون یکی دیگه دعوا میکنیم باهم اما در حضور بقیه فقط چشم غررره میریم برای همدیگه 


سلام عزیییزم😍😂
آخییی 
اون یکی دیگه کیه؟😅
آره معلومه ادی خانومه😍


اون یکی دیگه اسم یکی از دوستامه که البته اسمش یه چیز دیگس اما من اینجا و حتی توی وبلاگ خودمم همینطوری صداش میزنم  


آهاا😅😂
امیدوارم با ضلع سوم مثلث دوستیتونم آشنا بشم😍

دلم میخواد اول به وبلاگ نوشتن جذب بشه بعد خودش بیاد خودشو معرفی کنه ولی متاسفانه اهل هیچ کاری نیست ( اهل نصیحت هستااا ) تازه توسط من به روبیکا وارد شد وگرنه اونجا هم نمی رفت

 

وبلاگ گردوندن روحیه وحوصله خاص خودشو میخواد :)
خیلیم وبلاگ مهم نیست انشاالله تو زندگی واقعیش موفق باشه:)
اگه وبلاگم اومد که خوشحال کنندس آشنا شدن با ضلع سوم شما ۲تا دلبر😍

اونکه صد در صد .. ولی متاسفانه اون یکی دیگه اجتماعی نیست ..  و به نظر من زندگی اجتماعی داشتن خیلی مناسبه و خوبه ...( من خودمم شبیه اون یکی دیگه بودم ولی از وقتی سعی کردم اعتماد به نفس رو ببرم بالا و تویه جامعه حضور پیدا کنم خیلی زندگیم بهتر شده )

 و جامعه  هم یه قسمت کمیش متعلق به همین فضا های مجازیه 

"" چه طومار بلند بالایی نوشتم ""

آره موافقم اجتماعی بودنو معاشرت که فضای مجازیم یه بخشیشه خیلی خوبه :)
خوب کاری کردی که برا بالابردن اعتماد بنفست تلاش میکنی😍😘
انشاالله دوستتم مثل تو تلاش کنه :)

نبابا کجا بلند بود طومارا منو ببینی چی میگی😅
اینجا  راحت باش
من خودم طومار بنویسیم که دومی ندارم😅
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan