صبر کردن را یاد بگیر.
اگر امروز تجربهی خوبی نداشتی جا نزن!
فردا و فرداهایی در امتداد این مسیر هست که در دلشان برای تو تجربههای تازهای دارند، تجربههایی که میتوانند خوب باشند.
.
اگر امروز آدمِ خوبی از زندگیات رفت، نگران نباش! فردا و فرداهایی هست؛ لبریز از آدمهای خوب؛ آدمهایی که جای خالیِ کسی را پر نمیکنند ولی آنقدر پررنگ و خواستنیاند، که حواس تو را از جاهای خالیِ زندگیات پرت میکنند،
آدمهایی که خوباند و خوبیشان به این زودیها بند نمیآید.
.
اگر امروز احساس خوبی به زندگیات نداشتی، حوصله کن! قرار است احساسات بهتری را تجربه کنی و خاطرات خوبتری را بسازی.
.
پایان داستانِ ما هرگز این ثانیههای گیج و سردرگمی نیست که خسته و ناامید، کناری نشستهایم، که همه چیز را تمام شده میدانیم و جای خالیِ آدمها و آرزوهایمان را با چند خط بغض و ناامیدی از زمین و زمانه، پر میکنیم. تمام این احساسها و خاطرات و افسوسها مقطعیاند.
در زندگی هرکدام از ما احساسات، آدمها، مکانها و اتفاقات خوبتری در انتظارند تا ما بلند شویم،
حرکت کنیم و خودمان را به آنها برسانیم.
.
هر کجا که خسته شدی و تکهی کوچکی از پازل نامحدود زندگیات را به کل آن تعمیم دادی؛ به خاطر بیاور که این فقط جزءِ اندکیست در مقایسه با کل و تکهی ناچیزیست در مقایسه با پهنهی بیکران دنیای تو.
دنیایی که بیش از چیزی که فکرش را میکنی برای تو اتفاقات و تجربههای شیرین، کنار گذاشته.
.
حوصله کن عزیزِ من!
همه چیز به وقتش اتفاق میافتد،
حوصله کن...
.
نرگس صرافیان طوفان
پ.ن۱: خیلی از اتفاقای تلخ تو زندگیمون مرحله این برای آماده کردن وتغییر ما تابتونیم اتفاقای بهتری رو رقم بزنیم
اینو که درک کنیم دردامون انگار کمتر میشه راحت تر کنار میایم و کمتر باهر اتفاقی به شدت بهم میریزم
انگار دارم درک میکنم این موضوعو
امروز برخلاف دفعات قبل که سعی میکردم متقاعدش کنم وفقط اشک میریختم وحرفاموباگریه میزدم ولی جواب منطقی نمیگرفتم چون حق بامن بود..
دراز کشیدم دستاموگذاشتم زیر سرم چشمامو بستم
واون فقط فریاد میکشید که حق نداری بری دیگه سرکار فهمیدی؟
قلبم گرومپ گرومپ میزد ولی انقدر ارومو بی اعتنا نشون داده میشدم که از این همه بی تفاوتی لجش دراومد
ولی باز سکوت کردم تا خسته شد...
یه چایی برای خودم ریختم موزیکوپلی کردم
افکارم به هر طرف میرفت راستشوبخواید اون لحظه که قلبم میزد قطره ی اشکم داشت زور میزداز گوشه ی چشمم خودشو رها کنه
ولی نذاشتم
الان خوبم مثل دفعه های قبل دیگه نه سعی کردم کسی رومتقاعد کنم نه زار زار گریه کردم نه دیگه اشکام دیده شد ...
اینبارپذیرفتم که تغییر درد داره تغییر جنگیدن داره
وهمیشه همه چی یکسان نمیمونه برای آغاز یه راه جدیدودل کندن از وابستگیاو دلسوزیای الکی باید دردایی رو تحمل کنم...
انقدر به دل خودم زخم بخوره تابتونم رها کنم
رهای رها
میدونید ! من فکر میکنم زنا خیلیییی قوی ترن
این فکر من براساس چیزاییه که توزندگی خودم دیدم
شاید برا خیلیا صدق نکنه
ولی چون فکر میکنم زنا قوی ترن
مامان تنها مونده
بین زندگی راحت پیش مامان و زندگی سخت پیش بابا
گزینه دوم رو انتخاب کردم
ازخودم وخیلی چیزا گذشتم چون خودمودرقبال آدمای زندگیم همیشه خیلی مسئول میدونم چون همیشه زیادی از خودم میگذرم
ولی زندگی داره میبره منو به سمتی که بفهمونه بهم زیادی از خودگذشتگی وخودمو فدای دیگران کردن نتیجش چی میشه وداره یادم میده بتونم پا بذارم رو دلم واول وآخر هرچیزی بشم خودموفقط خودم
از وقتی یادم میاد خودمو فدا کردم فدای همه...
الان دیگه از ظلمی که بشه بهم عصبی وغمگین وناراحت نمیشم
چون راه برای رها شدن باز میشه...
درمقابل تغییرات فقط باید دل سپردبه خودش تا ببرتمون به اون سمتی که درسته وباید...
ما فقط باید صبوری کنیم وبااعتماد بهش امیدوار بمونیم
پس صبرمیکنیم به امیدروزای بهتر:)
فتوکل علی الله :)
پ.ن۲:جمعتون بخیر وشادی
التماس دعای ویژه:)
پ.ن۳: چندروزپیش میخواستم یه پست بنویسم یه پی نوشتشم این بود که یکی بیاد بزنه تومخم که پشیمون بشم افتاده تو سرم موهاموچتری بزنم !ولی پستو منتشر نکردم
وچتری هم زدم
والان مثل چی پشیمونم:((
میاد توچشمم اذیت میکنه
از قدیم گفتن آدمو برق بگیره جو نگیره:(
دارم فقط. به خودم ناسزا میگم😑😕
یکی نبود بگه آدم عاقل چتری چه کوفتیه دیگه😖
هردفعه چتری میزنم پشیمون میشم بعد چند وقت بعد باز میزنم😑😐
پ.ن۴: آقو میگما وقتی آدم قاطی کرده ولی اون طرف نمیدونه ما قاطی بودیم بعد قطع رابطه کردیم بایه دوست بعددوباره بهش پیام بدیم کار خیلی ضایعیه؟:)))))
خواهرم میگه خیلی ضایعس! دیگه وقتی ازیه ادم جدا بشی بخوای دوباره بری سراغش شبیه قبل نیست خودشو میگیره همش اذیتتم میکنه چون میدونه تو باز میری سمتش😕
همه آدما اینجورین نه؟:((
همه هم نباشن اکثراً اینجورین انگاری دختروپسرم نداره!
دعا کنید یه دوست خودش پیام بده آخه ضایعش من پیام بدم😞 ولی من نادمم😅
پ.ن۵: درمورد آهنگ فقط بخاطر این قسمتشن گذاشتمش
( ازاین پاییز باید گذر کرد )
اسم پاییز که میاد یاد بچگیام میوفتم
میخواستم تابلو بکشم
یه تابلو با فضای پاییز کشیدم محشررر انقدر خوشگل بودو دوستش داشتم تا سالها رودیوار اتاقم بود حدود۱۳-۱۴سال پیش کشیدمش
باذوق نشون بابام دادم وقتی تموم شد
بابام بغض کرد
گفتم چیه؟
گفت چرا پاییز؟
چرا انقدر فضای سرد وغمگین وبرگای ریخته؟!
(درخت تنها بود و همه برگاش ریخته بود)
گفتم چون پاییز قشنگه
بابا گفت انگاری تصویر ذهنیت از زندگیمونو کشیدی چرا فصل بهاروگل وسبزه و...نکشیدی؟ سبزی وگل واینا که قشنگتره!
چرا انقدر تابلوی توباید سرد وغمگین باشه فضاش!
اون روز گفتم بابا تو خیلی منفی بافی...
ولی شاید راست میگفت
تو۲۴سالگی وقتی خواستم وبم بزنمم تنها تصویر ذهنم پاییزو غمش بود که شد عصر پاییزی!
وهمچنان تصویرم از خودم شاید همون درخت تک وتنهاییه که تو بچگی کشیدم...
ولی باید از پاییز گذر کرد:)
پ.ن۶:
بسی حقایق نوشتم تواین پست فک کنم بی پرده ترین پست این دوسال این وبمه!
گاهی لازمه ! نه برای نق زدن ونه برای نشون دادن وای من بدبختم :))برای دعوت به جنگیدن وتلاش برای زندگی بهتر که من ایمان دارم بالاخره روزای خوبم میاد:)
پ.ن۷: تواین روزا یه جمله خیلی باحال شنیدم که گفتم ثبتش کنم چند روز پیش یکی به مدیرم گفت خانم میم(من) خیلی خوبه
ایشونم خندید گفت خانم میم طلاست طلاااا:)
خلاصه گفتم بگم دیدید کم پیدا شدم بدونید علت چیه 😝
گرون شدم گرون
لوسم خودتونید😝😝خواستم مثلاًبامزه تمومش کنم😅
تامام تامام:))
اللهم عجل لولیک الفرج