تغییر زمانی روی میدهد که خودهای جدید جلوی صحنه میروند و باقی آنها در چشم اندازی دور فراموش میشوند، شاید تعریف زندگی و تمام و کمال زندگی کردن زمانی است که تمام ساکنان درونی ما، تمام این خودها هم یک دوری زندگی کنند؛ فرمانده، عاشق، ترسو، جنگجو، احمق، قاضی ....
شاید اگر فقط یکی از این خودها چیزی نبوده است جز یک تماشاچی یا توریست، آنوقت است که زندگی ناقص است!
پ.ن۱: من اونجایی اشتباه کردم که به جای ابراز عشقم یه تماشاچی بودم...
هرجا که هستی مراقب خودت باش