ازوقتی یادم میاد ازنووجونی تا الان من آدم شب زنده داری بودم حتی دوران دبیرستان که صبح میرفتم مدرسه تا۳ظهر ...حتی اون موقعهاهم ۳-۴یوقتاهم۵صبح میخوابیدم
ازهمون موقع هم تاالان عاشق مستقل وتنها زندگی کردن بودم
دوران دانشگاه که بودم خانواده میرفتن سفر
من تنها میموندم خونه وتا صبح بیدار :)
آدم ترسویی نبودم ونیستم
فقط ازجن میترسم یکم 😂
امشب بحث جن شد توخونه من از ساعت دو مثل بچه خوب تصمیم گرفتم بخوابم وتا صبح بیدار نمونم
انقدر ترسیدم که تواتاقم نخوابیدم بالشتو پتو برداشتم اومدم پیش مامانم بخوابم:))
دیدم امشب که از درس خبری نیست خوابمم نمیبره بهترین فرصته که رفع دلتنگی کنم و بنویسم حالا انگار چقدر میخوندم:))
قبل ازاینکه شروع کنم به نوشتن اول نگاه کردم ببینم چندوقته پست ننوشتم دیدم۱۸روزهه! برامنی که۳ماهم شده نبودم، خیلی نیست.... ولی خیلی روزا خیلی دلم میخواست بنویسمو وقت نمیکردم مینوشتم ولی بخاطر خسته بودنم، نصفه نیمه میموندنو منتشر نمیکردم...حالا امشب همه موضوعات وحرفایی که دوست داشتم بگمو طی پی نوشتا میگم:)) درواقع چندین وچند نوشته طی ۱۸روز گذشته رو که میخواستم منتشر کنم کپی میکنم
پیشاپیش ببخشید که طولانیه:(
پ.ن۱:
داشتم باگوشیم کار میکردم نوتیفیکشن اومد یکی زیر یه پستی بااین متن منو منشن کرده
که( اگه کسی هست بااینکه براش هیچ نفع وفایده ای نداری ولی باز سراغتو میگیرهو هواتو داره از دستش نده اینا خیلی کمیابن)
یه همچین چیزایی:)
ازتو نوتیفیکشن خوندمش چشمام قلبی شد 😍 پیش خودم گفتم نهههه یکی مهربونی منو دید بالاخره😬😬😂
تا وارد پست بشم طرف کامنت منشنو پاک کرد:))))))
دلم میخواست بگم وایسا دنیا وایسا دنیا من میخوام پیاده شم😢😂
از دوحالت خارج نیست یا کلاً اشتباه منشن کرده
یا یه لحظه ذهنش اتصالی پیدا کرده بعد یهو یادش اومده عههه این نامرد که خیلی وقته خبر نگرفته پاک کرده😅😂
ازهمین تریبون اعلام میکنم برگرد عشقممممممم که من بی تو نمیتونم بمونم😅
لعنتی من آدم خوبی میشم دیگه ازت سراغ میگیرم😢😂 منو دور ننداز😂😅
منو همش زیر مسابقات منشن میکردن تو بیا مال من باش من مال تو 😅😂😭
باقیافه وارفته گفتم به خواهرم یکی اینجا منشنم کرده دررفته😅😂
گفت به هرکی شک داری سرچ کن تو لایکا میفهمی کیه
نتیجش این شد نه تنها تو لایکا تو فالوراش هرچی دوست داشتم سرچ کردم😅😂 هیچکدومشون نبود
اشتباه گرفته بوده😭
دلم میخواد بگم نوموخوام😐 نوموخواممممم😢😐😭😭😭😅😂😂
چراهیچکی دوسم نداره 😅😂زیراین پستا منومنشن نمیکنههه😭😭😂😭
من شکست عاطفی خوردم زیر بار این اتفاق😢😅😂
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع😢😅😂 خوب ننه من غریبم بازی درمیارم؟:))))
پ.ن۲: اینجا هوا بس بارونیه:)
ردوبرق میزنه ردوبرقها
صدا آهنگ گوشی مامان میاد وقتی هوا بارونیه دلت میخواد داااد بزنی...
منم تو اتاق تاریک خودم کِز نمودم(گوشه ای خلوت نماییدم😅)
از درد چشمام نمیتونم درس بخونم گوشیم البته نباید خیلی نگاه کنم
مامان هی صدام کرد محیاااا بیا ناهار
منم هی گفتم ننه ولم کنم گرسنم نیست ننه نوموخوام ننه
نه به ننه ،نه به نوموخوام:))
این تمایل به تنهایی وتاریکی طبیعیه؟
پ.ن۳: برنامه همرفیقو میدیدم شهاب حسینی در مورد نیما رئیسی اینجوری گفت که به شدت معاشرتیه یعنی بره کره مریخم رفیق پیدا میکنه
گفتم عه چقد منه!:))
البته اعتراف میکنم یکم برام صمیمی شدن بامخاطبا اینستا سخته
چند روز پیش به خواهرم میگفتم من نمیدونم چرا توواقعیت تووبلاگ همه جاباهمه راحتم سریع دوست میشم معاشرت میکنم اینستاغارام برام سخته:/
خواهرمم گفت: اون محیای خُل درونتو که تووبلاگ رهاش کردی تو اینستاهم رهاش کن 😁
اینم شانس مایه😅مردم خواهر دارن منم خواهر دارم😐
اینستا یکم سخته چون اونجا با آدما ارتباطمون دو طرفه نیست وبلاگ اول آدم میره چهارتا پست طرفشو میخونه کامنتاشو میخونه و...یه ذهنیتی پیدا میکنه معاشرت وراحت بودن ،آسون تره ولی اینستا هیچ ذهنیتی از افرادی که دنبالت میکنن نداری واسه همین سخته محیای خُلمو بروز بدم:))
ولی ریز ریز دارم پیش میرم:))
پ.ن۴:چندوقتی بود همه اعضای خانواده دلشون آش رشته میخواست ومن همت نمیگماریدم تاچندروز پیش که گماریدم بالاخره:))
خواهرم همون موقع عکس گرفت استوری گذاشت ودل همه رو آب کرد:))
زیر استوریم نوشته بود#خواهر_پز:))
داداشم یه قاشق میخورد میگفت محیاااا چه کرررردییییی چهههه کررردی
داداشم قدیما آش دوست نداشت از وقتی من سنگر آشپزخونه رو دست گرفتمو شدم مامانِ خونه اعضای خانواده رو به غذاهایی که دوست نداشتنم علاقمند کردم
داداشو عاشق آش رشته ،وخواهر که از بچگی از قورمه سبزی متنفر بود عاشق قورمه سبزی جوری که هر هفته هوس قورمه سبزی میکنه دیگه:))
آشپزی وشیرینی پزی یکی ازعلایق شدید منه
احتمالاً تو دنیای قبلی یا قنادی داشتم یا آشپز رستوران بودم :))
و تو این دنیا شدم مهندس صنایع غذایی وآشپزِ خونه:)))
دلتون نخواد ،خود آش از عکسش بهتر بود:))
بنظرم عکس گرفتن از غذا ازهمه چی سخت تره چون باید کیفیت دوربین انقدر خوب باشه که رنگ واقعیشو نشون بده و آدم وقت داشته باشه دیزاینش کنه که خوشگل موشگل بشه که من هیچکدومو ندارم:/
پ.ن۵:رفتم لوازم قنادی آرد برنج برافرنی ونشاسته ذرت برا یه نوع شیرینی بخرم چشمم خورد به یه قالبی خریدم که توش کیک مدل دار درست کنم
خواهرم که دید گفت اینو برا چی خریدی؟
گفتم برا کیک
ازاون روز هرروز بهم میگه کیک برام کی میپزی؟:))
یکی نبود اون روز بزنه توکلم بگه نونت نیست آبت نیست بچه تواین شلوغیا کیک درست کردنت چیه؟:/
پ.ن۶:
+یه چیزی بهم بگو به (الف ) پیام ندم برا تولدش! هیجدهم تولدشه
-جرئت داری پیام بده اونوقت من میدونمو باتو:/))
+😕نه جدی یه چیزی بگو! دلم آروم بگیره پیام ندم...
-پیام نده دوباره اذیتت میکنه تاچند وقت حالت بد میشه همش گریه میکنی!
+خب دلتنگشم میخوام به بهونه تولدش یکم باهاش حرف بزنم😢💔
-منم دلم تنگه زینبِ ولی غرور ادم مهمتره!
+آخ اون گوگول منه😢💔
-زینبم گوگول منه!
+دلم تنگشه...
-زندگی چیست؟ خون دل خوردن زیر دیوار آرزو مردن...
+😢💔
(گوگول چیست!؟ گوگول درفرهنگ عامیانه ماخواهرا به فردی گفته میشود که به اون وابستگی وعلاقه ای شدید وجود دارد علاقه ای شددییید فراتراز علاقه به دیگر دوستان و...نباشه باهمه نبودنا فرق داره ...درد داره...غم داره...فراموش شدنی نیست...
درواقع همون معنی جان من است او...را میدهد)
پ.ن۷:من برا روز مادر هیچی ننوشتم الانم نمینویسم چون وااااقعا اندازه قدوقوارمو بیانم نیست...هرچی فکر میکنم چطوری با چه بیان وکلماتی میشه از عشق ومحبت وفداکاری وگذشت مادر نوشت به نتیجه ای نمیرسم.....بیانم واقعاً قاصره...از صبوری وگذشت وفداکاری دل بزرگه مامان خودم میشه کتاب هزار صفحه ای نوشت شاید یکمممم فقط تازه گوشه ای از فرشته بودنشو بشه بیان کرد
تازه اونم نویسنده قهار باید بنویسه نه من:/
ازمادر نوشتن همیشه برام سخت بوده وهست...
خداهمه مامانارو حفظ کنه:)
پ.ن۸:حالا جدی نظرتون درمورد چیز چیه؟:/))
همون چیز که ازش میترسم اسمشو نمیارم😶
شمام میترسید؟
من امشب هی میگفتم ولممم کنید این چیزا چیه بیخیال بابا و...
ولی تاهمین الان که ساعت۴ونیمه خوابم نبرده از ترس:/
برم زیر پتو قایم بشم هلولا نیاد برام😟😅😢
نتلسم نتلسممم😅
شبتون بخیر دیگه😅
درواقع سلاممم سلامممم صبحتون بخیر😅