شاعرانه(۲)

ای گل تازه که بویی زوفا نیسـت تــو را 

خبـر از سرزنـش خـار جـفا نیسـت تــو را 

رحم بر بلبـل بی برگ و نوا نیسـت تــو را 

التفاتــی به اسیـران بـلا نیسـت تــو را 

ما اسیر غم و اصـلا غم ما نیسـت تــو را 

با اسیر غم خود رحـم چـرا نیسـت تــو را؟ 

فارغ از عاشــق غمنـاک نمی بایـد بــود 

جان من این همـه بی بـاک نمی بایـد بـود

 

همچو گل چند به روی همه خنــدان باشــی 

همره غیـر بـه گـل گشت گلستـان باشــی 

هر زمـان با دگری دست و گریبان باشــی 

زان بیندیـش کـه از کـرده پشیمـان باشــی 

جمــع با جمــع نباشـنـد و پریشـان باشــی 

یـاد حیـرانــی ما آری و حیـران باشــی 

مـا نباشیــم که باشد که جفای تو کشــد؟ 

به جفا سـازد و صـد جـور برای تـو کشــد؟

 

شـب به کاشانــه اغیار نمی بـاید بــود 

غیــر را شمــع شـب تــار نمی باید بـود 

همه جا با همه کس یـار نمی بـاید بــود 

یــار اغیار دل آزار نمی باید بـود 

تشنـــه خـون مــن زار نمی بـاید بــود 

تا به این مرتبه خونخـوار نمی باید بـود 

من اگر کشتـه شـوم باعث بد نامی توســت 

موجــب شهـرت بی باکـی و خود کامـی توست

 

دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد 

جز تو کس در نظر خلق مرا خار نکرد 

آنچه کردی تو به من هیچ ستمکار نکرد 

هیچ سنگین دل بیداد گر این کار نکرد 

این ستمها دگری با من بیمار نکرد 

هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد

گـر از آزردن من هســت غرض مــردن مــن 

مـُــردم، آزار مکـــش از پـی آزردن مـــن

 

جان من سنگ دلی دل به تو دادن غلـط است 

بر سر راه تو چـون خـاک فتـادن غلـط است 

چشم امیــد به روی تو گشــادن غلـط است 

روی پر گــرد به راه تو نهـادن غلـط است 

رفتــن اولاسـت زکـوی تو فتادن غلـط است 

جـان شیریــن به وفـای تو دادن غلـط است 

تو نه آنـی که غــم عاشــق زارت باشــم 

چـون شود خـاک بر آن خـاک غبارت باشم

 

مدتی هسـت که حیرانـم و تدبیـری نیســت 

عاشـق بی سر و سامانــم و تدبیــری نیست 

از غمت سر به گریبانم و تدبیـری نیســت 

خون دل رفتـه زدامانــم و تدبیــری نیست 

از جفای تو بدینسانـم و تدبیـری نیســت 

چـه توان کـرد پشیمانـم و تدبیــری نیست 

شرح درماندگـی خـود به که تقریــر کنـم 

عاجـزم چــاره من چیست چـه تدبیــر کنم

 

نخـل نوخیــز گلستـان جهان بسیــار است 

گل این باغ بسی سرو روان بسیـــار است 

جان من همچو تو غارتگر جان بسیــار است 

تـرک زریـــن کمر مــوی میــان بسیـــار است 

با لب همچـو شکـر تنگ دهان بسیــار است 

نه که غیرازتو جوان نیست جوان بسیار است 

دیگـری این همه بیـداد به عاشـق نکنــد 

قصـــد آزردن یـاران مـوافـــق نـکنـــد

 

مدتی شـد کــه در آزارم و می دانــی تو 

به کمنــد تـو گـرفتـارم و می دانــی تو 

از غم عشـق تــو بیمارم و می دانــی تو 

داغ عشق تو به جـان دارم و می دانــی تو 

خـون دل از مژه می بارم و می دانــی تو 

از بـرای تـو چنیـن زارم و می دانــی تو 

از زبــان تـو حـدیثــی نشنـودم هرگــز 

از تــو شرمنــده یک حـرف نبـودم هرگــز

 

مکـن آن نـو ع کـه آزرده شــوم از خویــت 

دسـت بـر دل نهــم و پا بکشـم از کویــت 

گوشه ای گیــرم و من بعد نیایـم من سویــت 

نکنـــم بــار دگــر یـاد قد دل جویــت 

دیــده پـوشــم زتمـاشــای رخ نیکویــت 

سخنـی گویــم و شرمنـده شــوم از رویــت 

بشنو پند و مکـن قصــد دل آزرده خویــش 

ورنه بسیار پشیمـان شوی از کـرده خویــش

 

چند صبــح آیـم از خــاک درت شــام روم؟ 

از سـر کـوی تو خـود کـام به نـاکـــام روم؟ 

صـد دعــا گـویـم آزرده به دشنــام روم؟ 

از پی ات آیـم و بــا مـن نشــوی رام روم؟ 

دور دور از تـو من تیـره سرانجــام روم 

نبود زهـره که همـراه تـو یـک گــام روم 

کس چرا این همه سنگین دل بد خـو باشــد؟ 

جان مـن ایـن روشی نیسـت که نیکـو باشــد؟

 

از چه با من نشوی یـار چـه می پرهیــزی؟ 

یـار شــو بـا من بیمـار چـه می پرهیـزی؟ 

چیسـت مانــع زمـن زار چـه می پرهیــزی؟ 

بگشــای لــعل شکـر بـار چـه می پرهیـزی؟ 

حرف زن ای بت خونخـوار چـه می پرهیــزی 

نه حدیثــی کنـی از یـار چـه می پرهیـزی؟ 

که تـو را گفـت به ارباب وفا حـرف نـزن؟ 

چین بر ابرو زن و یک بار به ما حرف نـزن؟

 

درد مــن کشتــه شمشیــر بلا می دانـــد 

ســوز مـن سـوختـــه داغ جفـا می دانــد 

مسکنــم ساکــن صحــرای فنا می دانـــد 

همــه کس حـال من بی سر و پـا می دانــد 

پاک بـازم همه کس طور مرا می دانـــد 

عاشقـی همچـو نیست خـدا می دانــد 

چاره من کـن و مگــزار که بیچــاره شــوم 

سـر خـود گیـرم از کـوی تـو آواره شــوم

 

از سر کـوی تو با دیـــده تر خواهم رفت 

چهـره آلـوده به خوناب جگـر خواهـم رفـت 

تا نظر می کنی از پیش نظـــر خواهم رفت 

گـر نرفتـم زدرت شــام سحـر خواهـم رفـت 

نه که این بار چو هر بار دگر خواهم رفت 

نیسـت بـاز آمدنـم باز اگـر خواهـم رفـت 

از جفای تو من زار چو رفتم، رفتم 

لطف کن لطف که این بار چو رفتم، رفتم

 

چنــد در کـوی تو با خـاک برابـر باشـم؟ 

چنــد پامـال جفــای تـو ستمگــر باشــم؟ 

چند پیش تو به قدر از هـمه کمتــر باشـم؟

 از تو چند ای بت بد کیش مکدر باشم؟

 می روم تا به سجود بت دیگر باشـم 

باز اگر سجـده کنـم پیش تو کافـر باشــم 

خود بگو کز تو کشـم ناز تغافل تا کــی؟ 

طاقتـم نیسـت از ایـن بیـش تحمـل تا کـی؟

 

بنده دامــن نسریــن تو را بنـده شــوم 

ابتــدای خــط مشکیـن تو را بنـده شــوم 

چین بر ابرو زن کیـن تو را بنـده شــوم 

گره بر ابروی پر چیـن تو را بنـده شــوم 

حرف ناگفتــن تسکیـن تو را بنـده شــوم 

طــرز مهجویــی آییـن تو را بنـده شــوم 

الله الله زکه این قاعــده اندوختــه ای 

کیسـت استـاد تو این را زکـه آموختـه ای

 

این همه جور که من از پـی هم می بینــم 

زود خـود را به سـر کـوی عـدم می بینــم 

دیگران راحت و من این همه غم می بینــم 

همه کـس خـــرم و من درد سـرم می بینــم 

لطــف بسیـار طمع دارم و کـم می بینــم 

هستـــم آزرده بـسیـــار ستـم می بینــم 

خـرده بر حـرف درشــت مـن آزرده مگیــر 

حـــرف آزرده درشـتانه بــود خـرده مگیــر

 

آنچنـان باش که من از تو شکایـت نکنــم 

از تو قطــع طمــع لطـف و عنایـت نکنــم 

پیــش مــردم زجفــای تو حکایـت نکنــم 

همــه جـا قصـــه درد تـو روایـت نکنــم 

دیگر این قصــه بـی حد و نهایـت نکنــم 

خویــش را شهـره هر شهـر و ولایـت نکنــم 

خوش کنی خاطر وحشی به نگاهی سهـل است

سوی تـو گوشـه چشمی ز تو گاهی سهـل اسـت

 

 

پ.ن۱:عاشق این شعرم ولی چون طولانیه نمیخواستم بذارمش گفتم کسی حوصله خوندن نداره...بعد فکر کردم اگه شاعرا مثل من فکر میکردن همچین شعرای خوبی نمیگفتن...هرچیزی مخاطب خاص خودشو داره،امیدوارم مورد پسند باشه؛)

 

 

پ.ن۲:من یه خاطره نگه دار دیونم!خاطره وچتایی که هیچوقت جرئت رفتن سمتشونو ندارم ولی نگهشون داشتم...داشتم تو یادداشت گوشیم دنبال این شعر میگشتم خاطره ها وچتا با عنوانای مختلف از جلوچشمم رد میشد جرئت کردم چند خطی روخوندم...معمولا خاطره ها خنده داروخوبو نگه میدارم اولش خندیدم وبعد بغض بود که ترکیدواشک که می بارید...

یه دوستی بهم میگفت دیوونه نکن اینکارو نگه ندار...

​​​​ولی دیوونم دیگه ... 

کاش یه روز برسه دلم بیاد همه رو پاک کنم...

 

  • محیا ..
جمعه ۱۸ مرداد ۹۸ , ۰۴:۵۸ دُخـتَرکـــِـ🌼 بی نآم :)

به به 😊👌👌👌👌


😍😍😘❤😊

منم با خاطره ها زنده ام


خوش اومدید😍
اگه حال آدمو خوب میکنن ومیشه باهاشون زنده بود چقدخوبه:)
برامن مخربن....ولی نمیتونمم فراموش کنم...

عزیزم 😔


نبینم ناراحتیتو عزیزدلم❤

شعر قشنگی بود...!

اون یادداشتا...

خب چرا اگه ناراحتت می کنن نگهشون میداری؟

یه توصیه:یکمی بیخیال باش!


ممنون ادی جونم😍❤
خاطره های روزای خوبن دوسشون دارم دلم نمیاد دل بکنم...
ولی چون دیگه اون روزا نیست ودلتنگ میشم خاطره های خوب غمگین میشن...
دارم سعی میکنم بیخیال باشم یکم سخته بیخیالی برام...

البته بعضی وقتها اون حال خراب رو بیشتر دوست دارم ...

وقتی یاداوری یک عشق قدیمی باشه


:( 
حال خرابم دوست داشتنی میتونه باشه؟
وقتی دل آدم تنگه،یه حسرت داره،بغض ولش نکنه وبی قراره
میشه دوسش داشت؟!
عشق رو تجربه نکردم...شاید واسه همین بنظرم میاد غم غمه ودوست داشتنی نمیتونه باشه...
ولی شنیدم غم عشقم شیرینه...

:)

آرزو میکنم دوباره بتونی اون روزا رو تجربه کنی...بهتر وتموم نشدنی تر!


ممنون عزیزدل مهربونم😍❤

خواهش...

طبق معمول کپی پیست از همین شکلکا دیگه!


😍😍😘❤

تجربه ی دوست داشتنیه و حسرتش هم لذت بخشه به اعتقاد من


حتی اگه رسیدن درکار نباشه دوست داشتنیه؟
:(
حسرتشم لذت بخشه؟همش نمیگید کاش داشتمش ،کاش عشقش برامن بود؟!:((
من فکر کنم تجربه کنم بااین روحیه احساساتی بیش از حدم نابود میشم.....کلاً از عشق میترسم...فکر میکنم نرسیدن داشته باشه خیلی مخربه...

وقتی تجربه ی دوست داشتن و عاشقی رو داشته باشی وصال رو هم میخوای ولی وصال مرگ عشقه! همین که نرسی بهش عاشقانه دوست خواهی داشتش تا ابد..

 


حق باشماست...وصال مرگ عشقه اینو درک میکنم...
ونرسیدن باعث موندن ابدی اون عشق میشه...
ولی من نمیدونم چرا ترجیح میدم اگه کسی رو دوست داشتم ورسیدن نباشه یجوری از چشمم بیوفته که زجر نکشم:(
آخه همچنان بنظرم خیلی زجرآوره:(((

جمعه ۱۸ مرداد ۹۸ , ۱۲:۴۵ ناشناسِ پُر حرف!

چه قشنگ !


😍😍😍
عزیزم😍😊❤

واقعا مدتی ست حیرانم تدبیری نیست ...👀🌸🌸


:((
❤❤❤
هرکی به نوعی حیرانه وتدبیری نیست...
شاید تنها تدبیر گذشتنه...شاید...
و شاید تلقینِ حال خوب...

اگه اون طرفم دوستت داشته باشه زجری در کار نیست


این حسو تو کتاب پستچی چیستا یثربی هم یه بار سعی کردم درک کنم...
دقیقا چیستا یثربی رشد کرد باعشقی که داشتو بهش نرسید وبراش شیرین بود بدون زجر ومن با سرگذشتش اشک ریختم...
حتماً اینطوریه که شما میگید:)
واقعا ممنون از همراهیتون❤❤❤


اره مهربوون ولی گذشتنم سختهه دل بزرگ میخواد 👀❤❤


میفهمم خیلی خوب...
ولی شاید همین امتحان باشه:)
امتحان بزرگ شدن دل وروح...
بعضی وقتا یه سری اتفاقا فقط معلولن
علت رسیدن به چیز مهمتریه...مثل غلبه برنفس
مثل خودساختگی،بزرگ شدن دل،به خدا نزدیک شدن...
یه اتفاقایی باعث میشن که ایمان محک بخوره...
بعضیا ایمانشون قوی تر میشه وبه خدا نزدیک میشن
بعضیا هم ممکنه اندک ایمانشونم ازدست بدن...
این حرفا خیلیاشو انگار دارم براخودم بیشتر میگم:)

چقدر عاشقانه 😍😍😍😍

البته بسی طولانی 😔😔😔😔


😍😍😘😘
آره طولانیه ولی هر خطش پراز حرفه....

عزیزمی..

چقدر حس پستچی چیستا زیبا بود. عشقی که با یک نگاه و یک جمله شروع شد. چقدر شما نامه دارید خوش به حالتان


آره واقعا حس وتجربه زیبا وخاصی بود...
بااینکه خودش مشکلی نداشت ولی من از تصور اینکه پیر شد وآخر به عشقش نرسید غمگین شدم...
بایه جمله ونگاه شروع شد ولی چقدر عمیقو قشنگ وپاک بود...
چقدر طرفش درست بود...چقدر خوشانس بود دوطرفه بود...

برای همین میگم دو طرفه باشه دلتنگیشم دلنشینه. زجراور نیست


بله همین حرف منو یاد چیستا یثربی انداخت:)
وبیشتر درک کردم:)
جمعه ۱۸ مرداد ۹۸ , ۱۴:۳۱ بهامین (دخترِ متولد بهار)

شعر زیبایی👌😊

منم یه مدت سابقه چت هام   داشتم اما  همه را پاک کردم.


خوشحالم خوشت اومده😍😘
من هنوز نتونستم دل بکنم...

چه قشنگ گفتییییی😍😍


قشنگ خوندی عزیزم😘😍
اینا حرفای دلمه حرفایین که وقتی عرصه به خودم تنگ میشه به خودم میگم وآروم میشم وحالم بهتر میشه :)
شاید اصلا حکمت این پست همین بود دوباره این حرفارو براخودم تکرار کنم:)

:)


:)
شما اینجایید 
من وب شما بودم:)
کم حرفیدا:)
یکم باید سرتونو بِبَرم پرحرف بشید:)))

نه من وقتی چیزی برای گفتن ندارم لبخند می زنم خخخخخ

 


:)
باشه هرجورراحتید:)
ولی من حرف میکشم:))))
سوال اول شعررا چگونه ارزیابی نمودید؟
خوب،متوسط،بد؟:))
سوال دوم حوصله متن طولانی خوندن نداریدنه؟


خوب 

وبلاگهایی که خودم دنبال می کنم و می خونم غریبه هارو نه


خداروشکر خوب ارزیابی شد:)

ممنون میخونید:)

اجازه هست یه فضولی کنم؟😳ابوالفضل اسم اصلیتونه یااسم ایمیلتون اسمتونه؟
چقداسم اسم کردم:)))
من فکر میکردم ابوالفضل اسمتونه:)

کنجکاویه خخخخ

نه ابوالفضلم


بله من یه کم کنجکاوم داره البته میره به سمت فضولی:)))))
ممنون جواب دادید:)
پس فکر اولم درست بوده:)
مجدد خوشحالم از آشنایتون:)
جمعه ۱۸ مرداد ۹۸ , ۱۸:۵۵ 🎧🎶💖کیم یاسى💖🎶🎧

عالیه^^

 


😍😍😘❤
ممنون یاسی جون ازنظرت😘
جمعه ۱۸ مرداد ۹۸ , ۱۸:۵۸ 🎧🎶💖کیم یاسى💖🎶🎧

خواھش^^

 


😍😍😍❤

سلام

با اینکه طولانی بود ولی شاعرانه ی عاشقانه ای بود :)


سلام:) 
ممنون وقت گذاشتید خوندید وکامنت گذاشتید:)
بله خیلی عاشقانس ...:) 

آخی عزیز دلم :(((❤❤❤


:(((😘😘😘❤❤❤

فقط اونجا که دیگران راحت و من این همه غم میبینم :)))

 

من خاطره ها و چتا ذخیره میشه تو‌ ذهنم ، بعد یهو همشونو یادم میاد ، بعدم دیگه واویلا :))


:)
جالبه،هرکی بایه قسمتش بیشتر رابطه برقرار میکنه😍
من همشو دوس دارم😍

منم حافظم خوبه ...خیلیم قویه...درواقع دلم میخواست فراموشکار باشم...چون از بابت حافظه خوبم خیلی اذیت میشم که همه چی تو ذهنم میمونه...ولی نگه داشتن چتا یه چیز دیگست...

دیگه واویلا؟:)))خشن میشی؟:))
من نهایت ناراحتیو خشمو عصبانیتم تو گریه خلاصه میشه:((

مگه میشه کسی وحشی بافقی بخونه  و خوشش نیاد.  عالی بود 

 

ما ادم ها با خاطرات زنده ایم ، چه خوب چه بد ،

ولی امیدوارم یروز برسه که بتونید پاک کنید چت هارو.

 

با خاطراتش میشود رگ های من را زد 

اصلا نیازی نیست به چاقوی زنجانی ....


ممنون:)
خوشحالم خوشتون اومده:)

منم امیدوارم بتونم پاک کنم چتارو:)

واقعا بعضی خاطرات خیلی تاثیر گذارن....

باور کنید پاک کنید تا یک ساعت اول نهایت ناراحت میشید. بعد کلی حالتون خوب میشه. 

دقیقا همون کتاب قورباغه را قورت بدهید هست مشکل شما.

بازم ببخشید که دخالت کردم.

 

 

من خودم به شخصه تا چند سال از این خود ازاری لذت میبردم.

 

که اون شعر معروف هم هست در مورد اینجور رفتارهای ما .  اگه اشتباه ننویسم اینجور شروع میشد.

 

دیگر مرور خاطرات تو خود ازارایست 

با خاطرات و عکس ها تا صبح بیداریست

از من نصیحت بر شما که اول راهید

در آستین دلبران باور بکن ماریست 


به زودی پاک میکنم
زمانش باید برسه:)
خواهش میکنم دخالت نیست:)
بهش میگن هم نوع دوستی وممنونم ازتون :)

شعر جالبی بود:))

شعر دوستان شرح پریشانی من گوش کنید هم بذارید اونم قشنگه. فکر کنم پسندتون بشه


الان سرچ کردم نصفشو خوندم 
قشنگ بود:)
سلیقم دستتون اومد به این زودی:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

عصرِ پاییزی

به گمانم پاییز...
عنصرِ ناهمگونِ فصل هاست...
تصویری ست از دختری که
به اندازه ی زیبایی اش غمگین است...
که لبخند هم بزند ...
غم، چشم هایش را رها نمیکند..
اعتراض نمیکند...
قهر کردن بلد نیست...
باکسی سر جنگ ندارد...
خیلی که دلتنگ شود بغض می کند....
پاییز دختری ست آراسته وموقر...
با موهای پریشان...
لبخندی ملیح...
دختری به ظاهر خوشبخت ،به ظاهر راضی،به ظاهر...
Designed By Erfan Powered by Bayan